تا عید رو بهش تبریک بگه
بعد به مامانم گفته من چه شانسی داشتم که خدا همچین عروسی قسمتم کرده دست تون دردنکنه بابت تربیت همچین دختری خواهرهای محمد چقدر دوستش دارن
یادمه مادر یکی از شاگردام مامانم رو دید گفت دخترت از گل بهتره چون گل خار دره ولی دختر شما خار هم نداره
وقتی داشتم ازدواج میکردم دوستهام به مامانم میگفتن توروخدا به هرکسی اش ندی حیف همچین دختری
این سالها که حالم خرابه دوستهام همیشه بهم میگن تو حیفی با خودت اینکارو نکن
راست میگن حیف من
حیف من
چه کنم که خودم با دست های خودم زندگیم رو نابود کردم
مثل یه معتاد زندگیم رو باختم
کاش حال روحیمم مثل بیماری جسمی ام با عمل جراحی خوب میشد
اصلا
کاش زودتر بمیرم چون خسته شدم از حسرت خوردن😔