میخوان برن خونه دایی مامانم
دایی مامانم سال پیش فوت کرده هنوز سالگردش نشده.
بعد الان میخوان یه سری برن پیش زندایی مامانم که از قضا پسرشونم که مجرده اونجاست. میدونم کاری ب من نداره منم اصلا آدم خجالتی نیستم ولی جوش سنگینه
و ممکنه دخترای دایی مامانمم اونجا باشن من زیاد در ارتباط نیستم باهاشون.
حالا مامانم میگه هم حال و هوات عوض میشه هم احترام میزاری. نمیدونم چیکار کنم)))): میدونم برم اونجا ساکت ساکت میشینم و حوصلم سر میره
خو نرو
منم خوشم نمیاد
منم هر جا میرم عید دیدنی ساکت یه گوشه میشینم ولی دیگه مامانم مجبورم میکنه برم🫠
چه جالب
منم امشب قراره برم خونه مامان بزرگمینا
دایی مامانم دعونه اونام پسر بزرگ دارن
فقط من معذب نیستم بیخیالم
اون کیه که بخوام معذب بشم بخاطرش
پاشو برو...خیلی مهمه توی حمع های این مدلی حضور پیدا کردن...
حداقل ادما بفهمن وجود داری...
مطمئن باش اون پسر هم راحت نیست شما میری، وا بده یکم سخت نگیر
من متاهلم والاخونه ی خاندانم نمیرم بهت حق میدم
اگرمردی اگر یک جو غیرت داری بگو نمیرم
بذار بوکوشنت😕😁
بابا پسره دیگه لولو خورخوره که نیست
حالا یک ساعت میرین برمیگردین دیگه تحمل کن
برو عید دیدنی کالا نیم ساعت حالا ساکت بشین چیزی نمیشه که
