فهمیدم مادر واقعیم کیه و قلبم تیر می‌کشه

جدا شد مادرت؟

پشمام مگه فیلمه

پیداش کن و ازش بپرس اینطوری خودتو عذاب نده

از کجا فهمیدی اون مامانته؟

اون بنده خدا شاید نگفته که تو اذیت نشی

هیچوقت اینطوری نگو همدردی بکن با هرکسی که ناراحته  اما نگو بمیرم برای دلت و اینا خوب نیست خودتو دوست داشته باش 

میگم نمیتونی حضوری ببینیش؟ 

یا اگه خالتو میبینی بهش بگو

سلام عزیزم یعنی نمیدونی مادرت کجاست 

تو با کی زندگی میکنی عزیزم؟ 

اگه با پدرت زندگی میکنی خب چرا بهت چیزی نگفت

لطفا احساسی برخورد نکن وقتی از احساس طرف مطمئن نیستی و کل قضیه روی هواست

من یکی رو میشناسم زمان جنگ پدر و مادرش شهید شدن و این پدر و مادرش از بهزیستی گرفتنش

توی ناز و نعمت بزرگش کردن

وقتی بزرگ شد و فهمید (مردم فضول بهش گفتن) با بداخلاقی و خودخوری و حبس کردن خودش توی اتاق زندگی رو به این پدرومادرش زهر کرد 

آخرش هم رفت شهرش فامیل های قدیمی شو پیدا کرد ولی اونها پسش زد گفتن ما خودمون زندگی داریم برو هرجا تاحالا بودی

خواهر شوهر دومی منم همین جوری شده بود 

بزار اینجوری بگم مادرشوهرم از ازدواج اولش 

شوهر من و خواهر شوهر بزرگم رو داشت 

و از ازدواج دومش دوتا دختر می یاره که شوهرش ،دختر دومی رو چون دختره میفروشه به کسی و بچه سوم رو خدا بهشون پسر می ده که می شه برادر شوهرم 

فکر کن مادرشوهرم به هیچکس حتی خواهرش و بچه های خودشم نگفته بوده ولی خاله  ناتنی اون دختر بیچاره برای اینکه بتونه پول های خواهرش رو بالا بکشه  ،مادر ناتنیه می میره)مادر ناتنی خواهر شوهرم ) می یاد بهش می گه بیچاره رو 

دختره طفلک هم از همه جا بی‌خبر درمونده و بیچاره می یاد پیش مادر شوهر من که مادر اصلیش بوده و خواهر تنی خودش از خونه بیرونش می کنه مادرشوهرمم هیچ حرکتی نمی زنه 

نمی فهمم فازشون رو 

بخاطر اینکه نمیخوان زندگیشون دچار چالش بشه

نمیخوان نون خور جدید داشته باشن

نمیخوان با کسی ارث شریک بشن

هزار دلیل میتونه داشته باشه

اونها اگه احساسی بودن که همون اول ولش نمیکردن

مادره خیلی دخترش رو دوست داره 

از پس دختر دیگه اش بر نیومد 

حقیقتش اون خواهر شوهرم که اون طفلی رو بیرونش کرد 

خیلی حسوده ،حسودیشم سر این بود چرا اون کوچیک تره ولی نامزد داره

از این تعجبم که چرا مادره با اینکه دخترش رو دوست داره ولی قبولش نکرد 

پدره هم گفتم که به خاطر اینکه پسر نشده و دختر بوده فروختتش 

ولی دختره خیلی مهربونه قلبش صافه 

پس بهتر که توی همچین خانواده ای نباشه

دورادور با مادرش در ارتباط باشه براش کافیه تا اینجوری تحقیر بشه

آره، رفته یه شهر دیگه با نامزدش 

خیلی دوست داشتم ببینمش 

اما حتی عروسی منم نیومد 

ازش هیچ شماره ای ندارم 

فکر می کنه منم مثل اونام 

البته حق هم داره 

ندیده و نشناخته