خونه من بزرگ شد غذا و زحمت و کارش با من تربیتش دست عمو عمه پدرشوهر
حتی باباشم نظر نداد.
هر کاری کرد گفتیم پیش اونا خودشو زد مظلومیت اونام باور نکردن
الان ی پسر یازده ساله هم دزد هم سه تا دوس دختر هم مدرسه سیگاری
بعد دیشب شوهرم ک تو شهر اسم رسم داره. محترمه گریه کرد ک از زندگی راضی نیستم
مامانش خیانت کرده با ده نفر تو خونه مجردی گرفتن طلاق داده ب لطف این قانون کشور مهریه هم تعلق گرفته از صب تا شب کار میکنه سالی دوتا سکه اشو بده کم آورد منم کم آوردم آخه میگم این مشکلات واسه ایناس من اینجا دارم جور چیو میکشم