2777
2789
عنوان

چند بار خواستگاری

206 بازدید | 31 پست

سلام خوبید کی عرب بود حالا هر قومیتی عشقش چند بار آمد خواستگاری تا خانوادش رضایت دادن هربار عشقش میومد خواستگاری بعد که میرفتن چه اتفاقی میفتاد خانواده چه برخوردی  داشتن بعد رفتن خواستگار؟

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن زیره "رژیم فستینگ "گرفته

عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم رژیم فستینگ بگیرم. سریع دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف خوب هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

من همسرم دو سال اومد خواستگاریم یه بار بابام همینکه اینا اومدن رفت تو پارک من چقد گریه کردم ، درکل پ ...

دوسال خواستگاری زیادی هست بابات برا چی مخالف بود یعنی  هربار که میومدن بابات میرفت تو پارک می نشیت و برخوردیم باهات نداشت که رو ت حرف بزنه بزنتت یاموهاتو بکشه ؟

چون ما بلوچ بودیم و همسرم ترکمن ولی الان ماشاالله زندگی خوبی دارم

 که ازدواجت باعشق موفق شد چند بار امد خواستگاری تا بابات رضایت داد و هربار که خواستگاری میومد بابات چیکار میکرد برخوردی باهات نداشت که حرف بزنه باهات بزنتت یا موهاتو بکشه؟

که ازدواجت باعشق موفق شد چند بار امد خواستگاری تا بابات رضایت داد و هربار که خواستگاری میومد بابات چ ...

۲ سال اومد خواستگاریم ولی چند بار اومدن یادم نیست زیاد میومدن بابام خیلی بهشون بی احترامی میکرد حتی اونا رو تهدیدم کرده بود که خونشون آتیش میزنه هر کاری هر بی احترامی بود بابام کرد ولی همسرم عاشقم بود ،دیگه  خانواده اونا هم گفته بودن ما دیگه واسه خواستگاری نمیریم ولی به خانواده اش گفته بود یا این دختره یا خودمومیکشم راحت شین...بچه ها کسی که واقعا عاشق باشه تا ته تهش میونه و واس رسیدن به معشوقش تلاش میکنه من خیلی خوشبختم 

دوسال خواستگاری زیادی هست بابات برا چی مخالف بود یعنی هربار که میومدن بابات میرفت تو پارک می نشیت و ...

هربار که تو پارک نمیرفت گفتم یه بار رفته بود تو پارک چون ما بلوچ بودیم و اونا ترکمن عیب میدونست دخترشو بده به ترکمن چرا با من برخورد داشت خیلی زیاد ولی خب منم عاشق همسرم بودم عشق بینمون دوطرفه بود هیچوقت تسلیم نشد الانم یه تو دلی دارم و عاشق همسر وزندگیم هستم

۲ سال اومد خواستگاریم ولی چند بار اومدن یادم نیست زیاد میومدن بابام خیلی بهشون بی احترامی میکرد حتی ...

خداروشکر که خوشبختی خیلی اذیتی داره این راه دشوار سختیه  قدم فسقلیتم مبارک اون موقعه هایی که میومدن استرس نمیگرفتی؟

هربار که تو پارک نمیرفت گفتم یه بار رفته بود تو پارک چون ما بلوچ بودیم و اونا ترکمن عیب میدونست دختر ...

واقعا خیلی سخته و بدترین چیز نصیب هیچکس نشه چون واقعا اینطوری اذیت میشن دونفر دو طرف عالیه که عشقتون الانم خوبه  چه برخور دایی داشت درحد چی بود برخورداش چیکار میکرد

۲ سال اومد خواستگاریم ولی چند بار اومدن یادم نیست زیاد میومدن بابام خیلی بهشون بی احترامی میکرد حتی ...

شوهرت اهل شهر بود یا روستا یا شهرک سمت خودشون شما چی کدوم سمت سیستان بودید ؟

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز