دیروز عصرونه آش گذاشتم مادرم با حال مریضش رفته کشک خریده آورده بعد شوهرم میگه چه کشک بدیه مزه هم نداره
یبار مارو مهمون کرده بود نون سنگک سرسفره گذاشته بود شوهرم میگت این چه نونیه گرفتی چقد نازکه لواش دادن بهت؟
( خودش صدبار نون سنگک نازک آورده خونه )
یا یبار تولدم مادرم کلی گشته بود کیک مورد علاقمو پیدا کنه چندتا قنادی رفته بود بعد گیر آورده بود شوهرم میخورد و میگفت چه کیک مونده و بیاتی
هرچی باهاش حرف میزنم میگم زشته کوفتم جلوت گذاشتن تشکر کن چه برسه به اینکه مادر من با حال مریضش چیزی تهیه میکنه میگه نه همینه که هست چیزی بد باشه من میگم . بخدا خونه ی خانوادش آشغال هم جلوم بذارن تشکر میکنم میگم خوشمزه بود . خسته شدم هم خجالت میکشم از رفتار و بیشعوریش هم مادرم ناراحت میشه
عیددیدنی میخوایم بریم خونه فامیلاش میخوام بگم چه آجیل بی مزه ایه بهتون انداختن . میدونم بیشعوریه شایدم نگم