2777
2789

گفت تو خبر داری شوهرت گل میکشه ؟ اصلا میدونی گل چیه ؟ حشیش

امار زندگی من رو داشت که شوهرم ساعت جند کارش تموم شد و کی کجا رفت و کی برگشت خونه !

و من جا خوردم . 

حوضله کارگاه بازی نداشتم

وسایلش رو گشتم رفتم محل کارش رو زیرو رو کردم و بله چیزی‌که نباید رو پیدا کردم.

عصبانی بودم .

گفتم یا راستش رو میگی‌ یا از زندگیم میندازمت بیرون با یه دست لباس تنت. گفت بخدا چندبار بیشتر نبوده اره گاهی تفریحی اما اصلا مهم نیست میذارم کنار قول میدم .

اما من اعتمادم از بین رفته بود . اگر عاشق من بود چطوری بهم دروغ گفت؟ چطوری از خط قرمز‌ من رد شد؟ بهش گفتم طلاق میگیرم قطعا پدر بچه من در اینده نباید یه دروغگو باشه

شناسنامه و عقدنامه رو برداشتم و رفتم جلو در خونه پدرم 

اما یاد تمااااااام بدبختیام تو این خونه افتادم و پاهام شل شد

اصلا پدرم منتظر بود تا زندگی من خراب شه و بگه دیدی من مخالف بودم گوش‌ نکردی. عاشق سرکوفت زدن بود.

برگشتم و به همسرم گفتم به حرمت تمام عشق و احترامی که این دو سه سال بهم دادی بهت یه فرصت میدم، بهش اعتماد نداشنم ولی چاره نبود 

تا اینکه ای دل غافل…. دنیا روی سیاهش رو به من نشون داد و زندگیم آوار شد روی سرم.

چند وقت بود همسرم نرمال نبود مدام حس خستگی داشت… مرد خستگی ناپذیر من🥲

خودم بستریش کردم خودم به خانوادش زنگ زدم و همه رو خبردار کردم که بیاین بدبخت شدیم . همسر۲۸ساله من سرطان خون حاد داشت. بهم کفت مریم تو اگه بری من درمان نمیکنم از من طلاق نگیر.

دو هفته بیمارستان بستری بود. دو هفته غذا نخوردم عین یه مرده افتاده بودم . ۹ماه درمان سخت با ناامیدی ۸۰ جلسه درمان پست هم و سخت/۱۲ بار نمونه برداری/۱۲بار تزریق نخاعی

خدایا چیکار کردی با من؟ میدونین این حجم درمان تو ۹ماه ینی چی؟ ینی خونت میشه بیمارستان

من وقتی دلم از سنگ شد که همدردم شد دردم.

من کنار همسرم از هیچ چیز تو دنیا ترس نداشتم.همه چیز من بود.اما خدا به من زیاد دیدش.

بگذریم

پیوند مغز استخوان کرد که بسیار سخته و عوارض وحشتناک داره نمیخام بگم چیا‌ کشیدیم 

تمام چیزهایی که خریده بودیم فروختیم برای درمانش . همونایی که با عشق خریدیم و از خودمون زده بودیم!فدای سرش کاش خوب میشد حداقل.

فقط از حجم غمم این رو بگم که شبا از پنجره بیرون رو نگاه میکردم میگفنم خدایاااااا این حجم از غم مگه میشه اخه؟؟؟؟ گناه من چیه من فقط ۲۵سالم بود

( کسی‌ که پیوند میکنه و همراهش تا ماه ها نباید بیرون برن بخاطر مساعل. بهداشتی)

من۳سال زندگیم غم خالص بود( انگار یکی دستش رو گلوم بود فشار میداد تا بمیرم اما وقتی میخاستم بمیرم دستاشو ول میکرد و تا میخاسنم نفسی تازه کنم باز گلوم رو فشار میداد) غم من این جنسی بود حتی وقتی خاب بودم توی خابم میدونستم من یه غم بزرگ دارم

من بدون مکث کنارش بودم تا درمان تموم شه ۲سال گذشت تا برسه به پروسه پیوند . خسته نمیشدم چون امید داشتم

دوسال تمام التماس خدا کردم کمکم کنه اما هربار التماس کردم به مشکل بدتری خوردم

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

وقتی از پیوند مرخص شد (یک ماه بستری بود بی ملاقاتی) من بعد یه مدت کوشیش رو برداشتم از سر کنجکاوری چت هاش رو خوندم 

دیدم این یک ماه مدام با دختر خالش چت کرده 

دخترخالش متاهله 

حرفهاشون حالم رو بد کرد نمیخام وارد جزعیات شم

اما زنگ زدم مادرش اومد

گفتم مامان ببین پسرت پیوند شده استرس براش سمه . اما دلیلی نداره تو این زندگی بمونم . دیگه جای من اینجا نیست دوسال بیشتره جونم رو بخاطرش کف دستم گذاشتم که تهش ببینم وقتی بستری بوده و تمام شبهایی که به من گفته تب دارم حالم بده و میخابم و من از دلتنگی‌ و ترس از دست دادنش مردمممم ، داشته با دخترخالش چت میکرده.

گفتم نمیکشم مامان.

گفت بخاطر من بمون تو بری تنهایی نمیتونم مراقبش باشم.

(هیچکس‌ جز مشاوره حتی‌ خانوادم نمیدونن من چرا جدا شدم همه فکر میکنن چون مریض شد و من چندسال زجر کشیدم و مشکلات بعدش جدا شدم) 

اما اون دروغ اولش و این خیانت اخرش من رو خورد کرد

.

یکسال از پیوندش گذشت

عهد کرده بودم با خودم که صبر میکنم تا وقتی که خوب شه و با پاهای خودش بیاد طلاقم بده. 

این اخری ها من خیلی خسته بودم مثل یه مرده

دیگه نمیخندیدم 

دیگه مریم سابق نبودم

شوهرم بهم چندبار گفت میخای جدا شیم؟ تو داری از بین میری

میگفتم نه و دلم براش میسوخت

خودم کار میکردم خودم خرجش رو میدادم 

اما اینا من رو از پا در نیاورده بود

اون چت لعنتی اون من رو نابود کرد

قلب من یخ زده بود

ماه ها بود که گریه نمیکردم و قلبم شده بود سنگ

یه روز رفتم جلو آینه دیدم چقدر پیر شدم

چقدر موهام سفید شده

برای اولین بار دلم برای خودم سوخت برای اون دختری که تو آینه دیدم و دیگه نمیشناختمش

به همسرم گفتم میخام جدا شدم حتی بهش نگفتم من چتت با دختر خالت رو دیدم

حوصله بحث اضافه نداشتم و از طرفی بحث برای ایشون سم بود

فکر کرد شوخی میکنم

رفتم خونه پدرم و گفتم میخام جدا شم و خسته ام 

هیچکس نپرسید چرا میکفتن خوب حق داره چند ساله مریض داری کرده و خستس

وکیل گرفتم توافقی و تمام مهریه ام رو بخشیدم و ماشینش رو بهش برگردوندم و با لباسای تنم اومدم خونه پدرم.

بگذریم

سه سال گذشته 

گاهی قلبم درد میگیره میگم خدایا گناه من چی بود؟ من الان باید سر خونه زندگیم بودم شاید یه بچه ام داشتم… انقد خسته ام دیگه برای زندگیم نمیجنگم و منتظر مرگم

تعجب میکنم که چرا من حق زندگی ندارم؟ چرا باید انقد غم سهم من باشه؟ نگین همه همینن

نیستن 

با تماممممم چیزایی که گفتم غم سرطان و غم آب شدن یه انسان جلوی چشمم انقدر سنگین بود که من نفهمیدم درد طلاق چیه.

این ۳سال که جدا شدم سعی کردم زندگی کنم

اما دیگه بریدم دیگه توان ادامه ندارم.

کار کردم سفر رفتم وارد رابطه شدم علاقه مند شدم پیشرفت کردم اما چیزی درون من مرده

و من به شدت این روز ها درمونده ام و گله مند از خدا 

که چرا با وجود چالش ها و تلاش هام یه زندگی ساده به من حرومه 

چرا دروغ چند ساله دیگه دعایی نمیکنم و از خدا دورم 

از اونم ناامید شدم.

خواهرم همیشه تکیه گاه من بوده 

بهم اصرار میکنه ازدواج کن.. اصرار میکنه خوب مهاجرت کن من کمکت میکنم اما میکم من اگه شانس داشتم زندگیم اوار نمیشد سرم.

به شدت افسرده ام 

نیاز به ترحم

به قضاوت نا درست که تو یه ادم مریض رو رها کردی

به این حرف که اسی قوی هستی

هیچکدوم اینهارو نمیخام

روی قلبم سنگینی‌میکر‌د

توشتم که اروم شم

فقط یه سوال دارم من زیادی حساس شدم یا واقعا زندگی به من سخت گرفته؟

لطفا هیچکسسسس به همسر سابق من توهین نکنه

در. و رنجش زیاد بود و بیشتر از تقصیراتش

این ۳سال که جدا شدم سعی کردم زندگی کنماما دیگه بریدم دیگه توان ادامه ندارم.کار کردم سفر رفتم وارد را ...

فقط میخوام بگم خیلی خوبی

اینقدر با خدا و مهربونی

🥲چرا از خدا دور شدی؟


Dunno

نمی دونم چرا تو این داستان های نی نی سایتی همیشه نمره هاشون خوب بوده با وضعیت فکری پریشان

درس باعث میشه به خیلی چیز ها فکر نکنی مثل مسکنه تا خودتو سرگرم کنی از آشوب ذهن و درونت مغزت قلبت خارج بشی

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792