بذار تا یه چیزی بگم شاید ربط داشته باشه به تاپیکت یه آشنا که حس خوبی بهش نداشتم هیچوقت و شوهرمم تو اینستا فالو کرده بود وتو شهر ما همه همو میشناسن وجز شوهر من هیچ پسری وفالو نکرده بود اومد برامون کار کنه ۱ ماه پیش وقتی اومد شوهرم گفته بود خانمم همه کاره هست وهر سوالی داشتی از خانمم بپرس وقتی دید من همه. کاره ی شرکتم وشوهرم بهم بها داده فک کنم جا خورد وقرار بود همیشه کار کنه برامون این قول وقرارایی بود که روز اول کاری گذاشتیم اوایل سعی کرد فاز صمیمی بگیره باهام راحت همه چیزو میگفت یه چند بارم راست یا دروغ گفت امشب داره برام خواستگار میاد یعنی تو این ۱ ماه چند بار براش خواستگار اومد فقط وخیلی سعی کرد باهام اختلات کنه هر وقت میرفتم شرکت
اما من از اونجایی که اخلاقم اینه وزود با کسی وهر کسی صمیمی نمیشم فقط شنونده بودم وخرفاشو تایید میکردم وهیچ چیزی از خودم وزندگی شخصیم نمیگفتم بعد حس کردم داره شروع میکنه به کوبیدن من زود ازدواج کردم در اومد گفت خیلی بده آدم زود ازدواج کنه گفتم آره اشتباهه منم زود ازدواج کردم ولی خداروشکر از انتخابم راضی ام وهی وایستاد حرفای چرت وپرت زدن
بعد گفت همه ی مردا به زناشون خیانت میکنن مخصوصا اینکه تو محیط کار با زن باشن گفتم با همین تصور میخوای ازدواج کنی موند چی بگه اصلا
گفتم شوهر خواهرت وباباتم مردن اونها هم خیانت میکنن؟گفت نه اگر زن خوب باشه ومرد بخوادش ....
خلاصه دید رو بهش نمیدمو باهاش صمیمی نمیشم الان پیام داده دیگه نمیام سر کار
حس کردم کلا اومده سر از زندگیم در بیاره فوضولی کنه
ومیدونمم که از شوهرم بدش نمیاد
خودشم سنش زیاد بود شوهرم گفت با کوبیدن تو میخواسته مجردی خودشو توجیه کنه
شوهرمم تو اینستا فالوش نکرده فکر کنم فشار بهش اومده مطمئنم حالا چند روز دیگه شوهرمو انفالو میکنه