من خودم روزی که شرایط ازدواج واسم ردیف شه حتما دختری رو که تا حالا دوستم بوده و با کم زیادهم راه اومدیم و با هم موندیم و از این مهم تر اخلاقای هم رو میشناسیم و میدونیم که میتونیم با هم کنار بیایم برای ازدواج باهاش یک لحظه هم صبر نمیکنم چون کسی رو که همه جوره میشناسم و یه مدت دنبال خودم کشوندمش و اونم اومده و چیزی نگفته... دیگه ادم از کسی که قراره شریک زندگیش بشه بجز همین چیزا چی میخواد که بخواد دوست دختر خودش رو ول کنه بره خدا میدونه کی رو بگیره من تمام رفیقام ازدواج کردن همه هم با دوست دختراشون همه هم دارن زندگیشون رو میکنن بخدا که من دارم میبینم همه راضی هستن از زندگیشون پس نگو من ندیدم که کسی با دوست دختر خودش ازدواج کنه
این رو بدون اگه ادم تو انتخاب دوست دخترش به خودش و شخصیت خودش احترام بزاره و هرکی که اومد جلوش رو حتی به عنوان دوست الکی وارد زندگیش نکنه و از همون اول با کسی چیزی رو شروع کنه که همه جوره به هم بخورن اونجوری هیچ وقت هم بینشون حال بدی کشیدن پیش نمیاد چون به هم میخورن اگه اینجوری باشه مگه میشه تهش به هم نرسن
بببین میدونی چرا انقدر جدیدا دوستی های دختر پسر ها به جدایی تهش میخوره و به ازدواج اصلا نزدیک نمیشه
چون هم دختر هم پسر برای انتخاب هم به خودشون و شخصیت خودشون احترام نمیزارن که هرکی میاد جلوشون فقط قیافش به دلشون بشینه رو هوا میزننش و میگن هچ چیز دیگش مهم نیست واسه دوستیه دیگه در صورتی که همون دوستی اگه انتخاب درست باشه و دو طرف بتونن همه جوره مکمل هم باشن ببین کدوم پسره که با دوست دخترش ازدواج نکنه من خودم شرایط ازدواجم ردیف شه حتما یه دختر رو که بهم بخوره یه مدت باهاش این ور اون ور میکنم اگه تونستیم همه جوره هم رو کامل کنیم چرا نگیرمش از اون بهتر کجا برم گیر بیارم من همه دوستامم الان دارن با دوست دختراشون زندگی میکنن بخدا همه هم راضی هستن از زندگیشون
پس احتمالا شما فقط ندیدی که پسر دوست دختر خودش رو بخواد ولی من تا دلت بخواد دورم زیاده و فقط من تنها فعلا از زیرش در رفتم و تو بیست سیتا رفیقام تکشون منم و هنوز دل به دریا نزدم ههههههه والا
اهان معذرت من بد حالیم شد و نفهمیدم بله این دختر اره حق باشماست غیر ممکنه مرد باز بخواد زیر اون دختر بره تازه اگه بخواد فقط با قطع با هم بودن از خیانتی که بهش شده بگذره پسره بخدا از نظر من حقش بوده چون کسایی که شاسگولن و نمیتونن از همه نظر برای دوست دختر یا زن یا هرچی تو زندگی همه جوره برای اون دختر جوری از همه نظر مرد باشه و جوری رفتار کنه که اون زن همیشه سایه ییه مرد رو. روی سر خودش ببینه نه بگم بداخلاق باشه مرد یا هرچی نه منظورم اینه که اون زن وقتی با وجود یه مرد به عنوان تکمیل کننده ی هم دیگه با هم یه رابطه رو شروع کردن روز اول هم زن روی مرد به عنوان مرد زندگیش حساب کرده هم اون مرد روی زنش به عنوان همدم تک تک ثانیه هاش تا اخر زندگی
خوب وقتی اون زن با وجود مردش پا میشه میره خیانت میکنه غیر ممکنه از روی بی غم بودن و بی مشکل بودن واز روی اینکه مثلا حوصلش سر رفته پا شده اون کار روکرده خر هم میدونه که اون زن دنبال چیزی که تو شوهر خودش نیشت توی مردای غریبه دنبال اون خالی کردن اون عقده هاییه که مردش نداره اونارو و زن هم انسانه احتیاج داره هرکی هم باشه دنبال جبران کارای نکرده ی شوهرش تو مردم میگرده حرفام جوری بود که احتمالا هرکی بخونه فکر میکنه من منظورم مثاعل جنسیه در صورتیکه نه ملیون ها ملیون چیزای مهم تر تو زندگه همه ی زن مردای تازه من جوون رو میگم چه برسه کمی سن هم بره بالا اصلا تا ادم نرفته تو زندگیه مشترک مثاعل جنسی براش جذابیت داره بعد که وارد زندگی میشن تازه خیلی هاشون باید زنشون مثلا با فشار ازش بخواد که نیازش رو برطرفکنه این خورشم یه دلیل اصلی هست برای رفتن به سمت خیانت اما همه چیز نیست بی نهایت چیزای خیلی خیلی از اونمهم تر هم هست که میبینی همونا دقیقا دلیل کشیده شدنش به طرف یک مرد دیگه میشن پس من میخوام در کل بگم اگه خیانتی هست باید دنیال دلیلش تو وجود خودت بگردی که باعث شده که اون طرف انقدر نیازی که از طرف تو باید حل شه مثل احساسات مثل مهربونی مثل مسافرت رفتن و...... اصلا از طرف تو میبینه تا قیامت هم حل نمیشه و همین باعث میشه که اون جریان خیلی بیشتر و اشه اون ادم مهم شع شاید زمانمجردیش اصلا خیلی از این چیزا رو نداشته و اصلا هم بهش فکر نمیکرده ولی الان وجود اون شریک زندگی خودش باعث این میشه که بینهایت همون براش مهم بشه و برای رسیدن بهش تو وجود کسی دیگه دنبالشبگرده
نظر من اینه چه مرد چه زن اگه کمی به طرفش احمیت بده و بگرده ببینه چی هارو اون طرفش دوست داره اما تا حالا اون خبر نداشته از اون و اون ها رو باعشق همه رو یکییکی واشه طرفش حل شه جوری که از هردو بپرسی بهترین زندگی رو کی دارن میگن ما چرا چون اونا هم رو دارن و اونا تا هم رو دارن کوچک ترین فکری هم ندارن و همش در حال لذت بردن از زندگیشون و اط یا هم بودنشون خوب دنیا بیان جم شن بینم اینا یکیشون میرن خیانت یه هم کنن غیر ممکه
من میگم اگه مردی زنش بهش خیانت کرد باید بره خودش رو اتیش بزنه که قشنگ درد بکشه چون کسی که نتونه واسه زنش که به امید این که شوهرکرده اومده اون خونه
بعد اون مرد نمیتونه واسه زن و زندگیه خودش همه جوره مرد باشه و اون زن احساس کنه مرد داره که تااون رو داره دنیا رو نمیخواد نه اینکه فقط اسمش تو شناسنامشه ولی یاید واسه یه سری چیزای جزئی بره بامردی دیگه که شاید اون چیزایی که این میخواد توی وجود اون ببینه خداییش بیشتر خیانت ها نمیگن همه ولی بیشترشون بخاطر اون طرف مقابله که نمیتونه شریک زندگیش رو جوری از لحاظ روحی جسمی عاطفی اخلاقی جنسی رفتاری و بی نهایت چیزای خیلی مهم تر از ایناست رو که خداییش ستمه طرف بخواد واسه یه دوست دارم ساده هم بیاد و از تو اون رو گدایی کنه تا ازت بشنوه که اینجور ادما اگه بهشون خیانت نکنه طرفش باید به عقلش شک کرد و اون مرد رو باید خداییش سنگسار کرد که وقتی نمیتونه جوری پشت زنش باشه و نیازهاش رو تمام و کمال جوری اونم مردونه حلش کنه که زنش بگه من هیچی کم ندارم وقتی این اقا رو کنارم دارم واقعا کسی هست که بگه بازم امکان داره خیانت بشه)). این همه نوشتم و سر همه رو درد اوردم که بگم خیانت هر شخص صد درصد باعث و بانیه خیانت کردن زنیکه خودش شوهر داره ولی میره تو بقل غریبه که حداقل نیاز هاشو اون حل کنه اون بگه بهش که دوسشداره و عشق رو بینشون شعله ور کنه وقتی شوهر طرف بودنش و نبودش واسه زنش اصلا فرق نداره چون وقتی هم هست اصلا نیاز زنش رو اصلا نمیدونه چیه و درکل زن ها نیاز دارن برن تفریح کادو واسشون بگیری و.... خوب وقتی شوهره حواصش به همه جا هست الا نیازای زنش خوب خدایی اون غریبه باید بیادنیاز زنه رو برطرف کنه اون زنم ادمه بدبخت ولی اون مردی که نمیتونه تو زندگیش مثل مرد بره جلو و مثل مرد بالای سر کم زیاد خانوادش و زنش وایسه جوری که زنش کمبود اصلا ندونه چیه و فقط از زن وشوهری فقط اسمشون رفته تو شناسنامه ی همدیگه اون مرد رو باید به بد ترین شکل کشت که اسمش مرده ولی زنش بخاطر نیازاش و کمبوداش بره بریزه روی مردی دیگه تا از کمبوداش و مشکلاتش رو با بودن با اون غریبه شاید حل کنه بعداون شوهرم میگه من مرد خونه ام این مردا رو باید مثل اسب های قدیم اخته کرد که دیگه اسم مردا رو حداقل خراب نمیکنه والا
یا حسین وقتی نوشته هام رو فرستادم و بعد نگاش کردم چقدر نوشته بودم بقران انقد حالم بد شد از همون اول نوشتنم وقتی وارد بحث خیانت شدم و بیش فکر کردم که به جان مادرم جوری فکرم شد خیانت اون همه نوشتم یک درصد هم فکرنمیکردم یک پنجم اینم باشه چیزی که با فکر مشغول واستون نوشتم اگه جایی ازش چرت بود به بزرگیتون ببخشید
