عصر از خونه اومدم بیرون تا برای افطارم نون بخرم
دیدم یه آقای جوون با یه خانم پیر و یه بچه تو یه ماشین پراید که به صورت دوبله پارک کرده بود اومده بود وسط خیابون نشسته بودن
آقاهه داشت با موبایلش حرف میزد و همینجور منو نگاه میکرد و سرش رو تکون میداد انگاری داره با من حرف میزنه و یه چیزی میگه یا در مورد من با اون نفر پت تلفن حرف میزنه
چون ماشینش وسط خیابون بود من به سختی دور زدم حرکت کردم به سمت نانوایی دیدم دارن دنبال من میاد و جلو نانوایی ایستادم دیدم اونها هم توقف کردن من دیگه ترسیدم سریع رفتم تو نانوایی
یه خورده وقت گذشت داشت نوبتم میشد صف کناری خانم ها صف یه نونی هاست یه لحظه نگاهم به صف یه نونی ها خورد دیدم یه آقاهه نگام داره زود سرم رو برگردوندم یهو شک کردم دوباره برگشتم با دقت نگاه کردم دیدم همون آقاهست همینطور با اون چماش نگاهم داشت
ایشون زودتر نونش رو گرفت رفت
طول کشید تا نوبت من بشه وقتی نونم رو گرفتم داشتم میرفتم سمت ماشین دیدم همون آقا تو ماشین نشسته و ماشینش رو دقیقا پشت ماشینم گذاشته دید برای رفتن سختمه ماشینش رو کشید کنار و من رفتم داشت پشت سرم میومد من میترسیدم برم خونه از جلو خونه ام گازش رو گرفتم با سرعت رفتم خونه مامانم.
الان میترسم چون بیشتر وقت ها تو خونه تنهام
به نظرتون به همسرم بگم این موضوع رو؟