خوابیده بودم.اونا اذیت میکردن.یه وقت هایی اینجوری میشد ولی امشب خیلی اذیت میکردن.حتی یه سریشون صحبت میکردن.به زبان عبرانی حرف میزدن ولی من متوجه میشدم.میگفتن از آدم ها خیلی بدشون میاد.اینکه دشمن آدم ها هستن.بعدش یه خنده ی شیطانی میکرد.من فقط اسم خدارو صدا میزدم.ذکر میگفتم و سوره میخوندم.یهو یادم اومد از توی گوشی دعای حرز ابودجانه رو بگیرم بخونم.بدتر اذیت کردن.هی پتورو از سرم میکشیدن.یه بارهم پتورو انداختن سرم میخواستن خفم کنن.از دعای ابودجانه خیلی میترسن.بهشون گفتم از خدای بزرگ بترسین.اذیت نکنن.احساس میکردم یه مادر و بچه هستن.ولی یه صدای مردونه هم میومد که گفت من همش پیشتم.من نمیذاشتم حرف بزنه.فقط ذکر میگفتم.بعدش بیدار شدم.حرز ابودجانه رو از کجا میشه گرفت؟ خودمون هم میتونیم بنویسیم؟ اینکه چه زمانی مناسبه؟ اگه یه وقت روزهای قمر درعقرب بنویسیم خوب نیست؟چی میشه؟
عادت کردی دیگه میشه بیشتر توضیح بدی گلم ظاهرظون چجوریع چون من اعتقاد دارم میپرسم
بعضیا شبیه انسانن.بعضیا شبیه حیوون چهاردست و پا راه میرن.شبیه غول هم هستن که شاخ دارن.یه سری هم هستن که صورت خیلی سفید و کشیده با لبای خیلی قرمز دارن.بعضیاهم هستن چشماشون قرمزه.