بچها سر شب خالم به مامانم زنگ زد
انگار راجب یکی از پسرای فامیل حرف میزد که یک سالی میشه جدا شده نمیدونم چرا حس کردم شاید از دختر خالم خواستگاری کرده
بعدش مامانم انگار ذهنش مشغول بود ولی اصن هیچی به من نگف
بعد من رفتم تو اتاق حس کردم مامانم داره واسه پدربزرگم ماجرارو توضیح میده ولی باز متوجه نشدم ولی انگار یه جاییش گفتن نامزد داره حس میکنم ماجرا به منم مربوطه ولی به من نمیگن
به نظرتون جریان چیه