هرکاری میکنم نمی تونم دست خودم نیست واقعا
حسی بهش ندارم نه اخلاق داره نه روی خوش ازش دیدم نه پول
امیدوارم زودتر از این خونه خلاص بشم یا بمیرم
اینجا زندگی کردن برام عذابه
خوشبحال کسایی که طعم محبت پدری رو چشیدن
منم حسی بهش ندارم
کاملا بی حس
باهاش حرف نمیزنم
منم نچشیدم ولی بدمم نمیاد از بابام
وقتی پدر و دخترارو میبینم چقدر با هم رفیقن ..باورم نمیشه، خیلی سخته درک کنم پدر دختری اینجوری باشن..
منم همینطورم
بابام بدی های زیادی در حق من و مامانم کرده و دلم باهاش صاف نمیشه
کاملا درکت میکنم
من به قدری از پدرم متنفرم که اگه بمیره یه قطره اشک نمی ریزم
محبت پدرانه به درک کاش فقط کاری به کارم نداشت به همین راضی بودم همش غر میزنه و زور میگه
مردای این زمونه اکثرا با دختراشون رفیقن و جونشون برای دختراشون میدن ولی
پدرمن سنش بالاست پیره
البته من بیشتر ناراحتیم بخاطر اخلاق بدش و بی پولیش هست دلمو به چیش باید خوش کنم آخه نه محبتی نه مولی نه حمایتی
یا ابوالفضل
این صفحه رو تا پایین که اومدم همه از پدراشون بیزارن
چه میشه کرد
منم اصلا پدرم رو دوست نداشتم فکر میکردم حس میکنه اضافیم تا اینکه بیمار شدم دیدم داره گریه میکنه
الان دوسش دارم هر چند کاراش رو مخه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز