پدرم سال تحویل خونه نیومد

امسال قبل سال تحویل به پدرم زنگ زدم گفتم چرا هنوز نیومده خونه، برگشت گفت نمیتونم بیام خودتون جشن بگیرید بهش گفتم موقع سال تحویل کی آخه بیرونه که تو بخوای بمونی گفت اینا رو به صاحب کارم بگو بهش گفتم خب نیم ساعت مرخصی بگیر بیا بعد سال تحویل برو (محل کارش چند تا کوچه بالا تر از خونه ست) گفت نه نمیتونم بیام همه رفتن خونه برای سال تحویل من باید بمونم. گفتم چطور همه تونستن برن تو نمیتونی؟ گفت خودمم خیلی حوصله ندارم بیام ، خانواده ای هم نمونده که بخوام به خاطرش بیام. منم خیلی بهم برخورد وقتی داشت تبریک می‌گفت بهم اصلا یک کلمه هم چیزی نگفتم بعدشم گفتم باشه ممنون روش قطع کردم. از همون شبم وقتی اومد خونه باهاش سر سنگین بودم دست خودم نیست وقتی خیلی ناراحت باشم از کسی ناخودآگاه نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم حتی تماس چشمی‌. بعد امشب خیلی شاکی برگشت اومد بهم گفت تو با من قهری؟ منم گفتم نه ولی رو دلم مونده باهاش بحث کنم سر این قضیه احساس میکنم داره دروغ میگه از عمد نیومد‌ه خونه