بعد از زایمان اولم رفتم خ نه مامانم ، اونجا هم راحت نبودم ، اینجا هم می دونم که مادرشوهرم چقدر رو مخم می ره ، خدایا خودت کمکم کن ، یا امیرالمومنین شفاعتم کن ، نمی دونید چقدر روانم خسته است
الهی ب حق اینشبهای عزیز نجات پیدا کنی جوری ک این روزا یادت میاد منم چهار سال تو ی زیر زمین ۱۲متری زندگی کردم باهاشون زجربود برام . لطفا شما بارداری برای کار شوهرم دعا کنید ی بچه کوچیکه داریم زندگی خیلی سخته ایشالا کارش اوکی بشه
وای نمی دونید سر بچه اولم چطور بچه رو می برد پایین پیش خودش نگه میداشت زجرم میداد ، چقدر تو پله ها اسیر بودم برم بچه رو شیر بدم ، از لج من بچه ای رفلاکس داشت به شکم می خوابوند و هزار ادای دیگه