خانوادم هم بابام هم مامانم روانین بخدا
نامزدمم زیاد خوب نیست تو دوران دوستی یک دوبار خیانت در حد چت بهم کرده ، ولی بخدا میبینم وضعمو میگم حتی خیانت کارم باشه باز بهتر از اینه ک دیگ این وضعو تحمل کنم
اره خواهرگاهی وقتا ازدواج بهترین گزینه هست حداقل خونه خودتی و فقط زیرمنت شوهرتی حداقل حداقل شکمت سیره لقمه هات رو نمیشمارن ، ازاین خونه که نکبت همه جوره گرفتش زود ازدواج کن و برو بیرون مگه ادمی چقدرزنده هست و فرصت زندگی داره امیدوارم خیلی زود بری سرخونه زندگی خودت یخچال و غذای خونه خودت من تورو با تمام وجود درک مبکنم مادربزرگم همینجوره بخدا وقتی میخاستم برم خونشون یه دل سیر اب میخوردم که تا وقتی برگردم تشنه نشم وقتی برمیگشتم اب میخوردم البته من چندین ساله دیگه خونه اش نرفتم جای که شمارش قاشق ب قاشق غذات رو بکنن اون غذا دیگه اسمش زهره
پول بگیر از بابات از بیرون سفارش بده اولین موردی عجیبیه که می‌شنوم اونم مادر بنظرم بابات باید مادرتو ببره روانشناسی چیزی خودش هم دچار سوء تغذیه میشه
کم کم برو تو اشپزخونه شروع کن به درست کردن
مجبوره عادت کنه
بیرون ازش بگیر ، باز خوبه عقد نیستی پول میده پس این فرصت رو نسوزون ، کارت بانکی داشته باش قایم کن ، مجبوری محکم باشی هر کسی نک زندگیش یه جا مجبوره محکم باشه یا با سیاست زیاد ، برای تو فعلا اینجاست
میخاستم بگم زنگ بزن بهزیستی دیدم نامزد داری
