دوستان خیلی درازه و ازتون راهنمایی میخوام لطفا تاحد توان برحسب منطقتون راهنماییم کنید
من یه پسر خاله دارم ک 23/4سالشه و چند سالی یه دختریو میخواست ک میگفتن مادر اون دختر اومده دعا به خورد این پسر داده تا عاشق دخترش بشه خلاصه خالم و شوهر خالم اصلا راضی نبودنو نیستن و به پسرشون میگفتن بایید دختر خالت(که منم) رو بگیری داستانو طولانی نمیکنم پارسال زنگ زدن اومدن خونه ما، ما رفتیم تو اتاق به پسر خالم گفتم چیشد توکه اتیشت واسه دختره تند بود (ته حرفم این بود اگر به اسرار پدر مادرت اومدی بگو) خودش فهمید گفت کسی نمیتونه منو مجبور به کاری بکنه نه من به اجبار نیومدم یه ماهو خورده ای ما باهم نامزد بودیم این وسطام ازمایش خون دادیم بهم نخورد خونامون ازمایشو بردن پیش دکترو دکتر گفت میتونن با مصرف دارو در طول بارداری بچه سالم داشته باشن
ما خونمون یه شهر دیگس شوهر خالم بهم گفت حالا ک نامزدین باید بیایید اینجا زندگی کنید ما بخاطر شغل پدرم نمیتونیم بهشون گفتیمو بابای من گفت حداقل عقد کنن فردا نگن دختررو همینطور فرستادن رفته دعوا شدو یچی ما گفتیم یچیز اونا گفتن حدودا دوماه باهم قهر بودیم الان خداروشکر باز اشتی کردیم رفت آمدا باز شروع شد چند وقت پیش ما فهمیدم خالم اینا خونه اون دختری ک اول گفتم رفتن ولی خوششون نیومده ولی پسر خالم کوتاه نمیاد میگه باید اون دختررو بگیرم الان گوشی خالم یهو اومد دستم رفتم یه سری پیامارو خوندم ک حالم بد شد فهمیدم پسر خالم به زور اوردن خواستگاری من بزور بامن بوده(درحالی ک اصلا خودش نشون نمیداد) و در تمامی پیاما خالم گفته یا من یا هیچکس پسرشم گفته یا اون دختره یا هیچکس
حالا باز مادربزرگمو یه خاله دیگم میگن باید شما دوتا مال هم بشید من خودمم زیاد بهش بی علاقه نیستم ولی خب
نمیدونم چیکار کنم🥲 خالم همش منو با لبخند نگاه میکنه کلی عزیزمو جونم میگه تازه اون دختره ک پسرش میخواد بهش پیام عیدت مبارک داده انگار میخواد هرجور شده خودشو بهشون بچسبونه ازطرفی خالم میگه پیش هر دعا نویسی میرم میگه پسرتو دعا به خوردش دادن نمیدونیم چیکار کنیم
حالا من از شما نظر میخوام اگر دوباره شد اومدن خواستگاری واسه بار دوم من چی به پسرش بگم؟
(اینم بگم یه زمانی واقعا پسرش از خر شیطون اومده بود پایین چون یه چیزی در مورد مامان دختره فهمیده بود ک انگاری زن بدیه و با مردای دیگه انگاری... خودتون تا تهش برید)