عکس هفت سین بدین

فعلا سفره ننداختم فردا عجله ای میندازم 

هنوز زوده فردا میندازم

گذاشتم اگه بیاد

امسال از ته دل میل و حسی نداشتم سفره پهن کنم چون شوهرم اصلا پایه نیست و نه وسایلشو داشتم و ن ظروف نو همیشه تو ظرفای آشپزخونه میژارم سه سال پیش ظرف هفتسین خریده بودم کهنه و ناقص و قدیمی شده بود و در کمال تعجب دیدم شوهرم وسایل هفت سینو خرید و اومد خونه دیگه گفتم خدا خواسته ک امسال هم پهن کنم سفره رو دخترمم ذوق کنه🌹

قربونت برم،عید شما هم مبارک😘

قشنگه،بخاطر بچه ها هم شده پهن کن ،حیفه

آره خیلی ذوق کرده بود

در تعجیم شوهرم چطوری ب ذهنش رسیده خرید کنه

همیشه من خودم با پول تو جیبیم جمع میکنم میخرم

اومد تا تنگ و سنگ ریزه برای کفش خریده 

یه دسته گندم ک رنگ شده و سبزه

هفتا کاسه و آینه و شمعدوناش

چهارتا شمع وارمر  آبیه خدایی خیلی دوسش دارم شکل چشم زخمه😅

یه بسته گلبرگ خشک

یه بسته سماق و سه تا سیب و یه سیر پلاستیکی 

یه بسته سنجد چهارتا دونه توش بود تو عکس هم معلومه🤣

یه کاسه سمنو و یدونه تخم مرغ پلاستیکی 

گفتم بازم خداروشکر سفره م پهن شد

ناگفته نمونه ک هرسال از یه هفته قبل شروع میکردم ب پختن شیرینی و کیک و هزارتا چیز میز ک میزم پر کنم امسال حتی سیزه نکاشتم باردارم شرایط روحی بدی دارم دعا کنید درکم کنه درسته این کارو کرده ولی هرروز به نحوی عذابم میده🥺تو این شب دعام کنید التماس دعا دارم 

عزیزمممم چه قشنگ 

خدا رو شکر ،حتما همسرت میدونسته بخاطر بارداری دل و دماغ نداری خودش خریده که خوشحالت کنه 

انشالله سال خوبی باشه براتون،حتما خوبه نی نی کوچولو داره میادددد

سنجداااا😍

دعا کنید محبتش از ته دل باشه

الکی با خانواده م بهونه میکنه ک‌ منو ازشون جدا منه منم بشدت ب مامانم وابسته م میدونه بخاطر همین اذیتم میکنه بهونه میگیره قهر میکنه هی بهم یاد آوری میکنه آخر ماه عروسی داداشمه میگه من ن میای ن کادو میده ن پول دارم 

ک خرجی نده

۲۵۰میلیون وام گرفته حاضر نیست ده پونزده تومنو بزاره برای عروسی

یه لباس مجلسی ده میلیونه آرایشگاه هم نمیرم فقط دیگه زیر پنج تومن زشته بخام کادو بدم

اندازه یه مهمون

بخدا خجالت میکشم

یدونه دخترم

شوهرم کارمنده

بقرآن خیلی خجالت آوره من یه میلیون تو دستم باشه بدم داداشم

به امیر المومنین زشته 

خدایا کمکم کن 

خودش بگه بیا بریم خرید بیا اینم کادو اینم پول

بخدا داره کوتاهی میکنه

میگم چرا اذیتم میکنی میگه من کار تو ندارم میگم پس کیو اذیت میکنی میگه مامانت

همیشه خدا منو پاسوز بقیه میکنه همیسشه وسطم و تحت عذاب و فشار روانی

سه ساله خونه بابامو ندیدم چون با بابام قهره

الانم مامانمو بهونه کرده

عقد داداشمم نیومد آبروم رفت هیچی نگفتم

الان میگی تو بخاطر من نباید بری چون من نمیرم

اگر بری هست جایی ک تو نیای من برم

بخدا مریضه روانیه سادیسمیه

منو تحت فشار میزاره

با یه چیزای کوچیک‌میخاد قباحتشو کم کنه بخدا فقط عذاب وجدان نداشته خودشو میخاد آروم کنه

تورو ب خدا ب این شبهای عزیزم منو دعا کنین

الهی ک هرکی هرچی تو دلشه برسه  بهش

کاملا میفهمم چی میگی ،خودم تجربه کردم ،چرا لج کرده؟

خانوادت بهش احترام میزارن؟