همین پریشب خواب مار سیاه میدیدم
اول خوابم خوب بود خیلی باحالم بود روی موهام رنگ آبی یخی گذاشتم
بعد چون موهام مشکی بود یه جوری رنگ گرفته بود انگار هولوگرام
موهامو تکون تکون میدادم رنگ آبی نشون میداد
بعد مهمونی هم داشتیم داشتیم چیز میز آماده میکردیم خیلی دقیق یادم نیست فقط یادمه بابام هم داشت غر میزد که چخبره فلان اینا خونمون هم یه جای دیگه بود اصلا بعد من یهو برگشتم دیدم یه مار سیاه نه مثه مار کبری سرش خیلی پهن بود نه مثه مار های عادی بود سرش یکم مثه کبری پهن بود ولی نه به اندازه اون از ته خونه داره تند تند میره جیغ و داد کردم و اینا بابام پاشد تلاش برای کشتنش نمیکرد فقط وایساده یود که چیزی نگیم
بعد نمیدونم چیشد این ماره داشت میپیچید دور فر یهو مامان و بابا گفتن سرشو که برد تو در فرو میبندیم روشنش میکنیم چون پوست مار روغن داره زود میسوزه نترس سرشو برد تو فرو روشن کردیم بابام اومد چک کنه یکی از کلید های بزرگ فر رو دست زد یهو کلیده افتاد یه حفره موند همین اومد بندازه گردن ما و دعوامون کنه که همه چیو خراب میکنید فلان ماره از حفره درومد تا خواست بیاد سمتمون بابام جلوش بود سر انگشت بابام رو نیش زد ولی مشکلی واسش پیش نیومد فقط زیر پوستش زهر جمع شد بعد نمیدونم ماره کجا رفت یا مرد یا چی من دویدم رفتم تو اتاق زیر در اتاقم پوشوندم گفتن اوضاع آرومه بیا بیرون فلان اومدم بیرون بعد میخواستم با موهام عکس بگیرم قبل اینکه مهمونا بیان یهو یه مار خیلی کوتاه همون شکلی یهو باز از پنجره اومد تو صاف داشت میومد سمت من من جیغ میزدم شروع کردم دویدن سمت اتاقم یهو دیدم داره تندتر از من میره هی هم دراز تر میشه بعد من هی جیغ میکشیدم هیشکی هم کاری نمیکرد بعد سقف راهرو یه میله بور من پریدم حالت بارفیکس گرفتمش چون ماره داشت بهم میرسید بعد ماره رفت تو اتاق یهو از تو اتاقم با لحن خودم داشت جیغ میزد قشنگ که هنوزم یادم میاد ترس برم میداره من ول کردم میله رو دویدم بیرون باز
تو هال ماره همونجوری که مثه خودم جیغ میزد و هی با سرعت نور طولش بلندتر میشد یه جوری تند میومد که اصلا انگار رو زمین نبود پرواز میکرد اومد رسید بهم اومد رو لباسم من جیغ میزدم مامانم خیلی ریلکس اومد گفت نترس میره بابامم اهمیت نمیداد ماره انقد اومد بالا یهو چشم راستمو نیش زد از خواب پریدم