سلام من زندگیم با همسرم خیلی خوبه مشکلی که دارم مادر همسرمه
به بهانه اینکه تو هم مثل دخترمونی تو زندگیم دخالت میکنن و گاهی اوقات بهم حرفهای بدی هم زدن
درحالیکه احترام دخترشونو خیلی دارن
منم هیچ وقت هیچ چیزی براشون کم نذاشتم از هیچ نظری
من موقع مریضی ها بهشون سر میزنم و گاهی اوقات هم یک یا دو روز پیششون بودم تا حالشون خوب بشه
هفته ای دو یا سه بار بهشون زنگ میزنم و به خاطر همسرم جمعه ها هم میریم پیششون
این در حالیکه موقع زایمان من حتی یکبار هم بهم سر نزدن فقط تلفنی خبر گرفتن و از دخالت هاشون که دیگه بماند
من واقعا موندم با این بی احترامی ها چکار کنم من همسرم و فرزندم رو خیلی دوست دارم همسرم میگه من دخالت نمیکنم خودتون حلش کنید
من نمیخوام فشاری به همسرم وارد کنم و در این حال نمیدونم باز هم چکار کنم
پدر همسرم خیلی انسان محترمیه حتی برادر شوهرام و خواهر شوهر بزرگم فقط من مشکلم با مادرشوهرمه
من یکبار بهشون گفتم من از دستتون ناراحت شدم به خاطر بی احترامی که به من کردین الان خیلی قضیه رو بزرگ کردن فک میکنم من دشمن خونیشونم به همسرم گفتن دیگه حق نداری زنتو بیاری اینجا راستش من هم دلم نمیخواد برم
ولی نگران همسرم هستم میترسم همسرم تحت تاثیر مادر شوهرم سرد بشه از زندگیمون بگید من چکار کنم
مخصوصا که سه شنبه روز پدره برم خونشون یا نه ؟ چون همسرم صد در صد پیش پدرم میره برای همین میگم