دیشب حدودا ساعتهای هفت اینا نزدیکای یه پارکی نشسته بودم بعد یه دختر بچه ک خیلی کوچیک بود اومد بهم ف ال بفروشه گفتم نمیخوام اینا بعد اصرار کرد خریدم بعد آخرش گفت کاش شما مامان من بودی نمیدونم منم دلم گرفته بود کلی اینو ک گفت زدم زیر گریه بغلش کردم تا چند دقیقه همینجوری بودیم بعد یکم حرف زدیم و اون نزدیکیا رستوران بود براش غذا خریدم خورد و آخرم یه شماره بهم داد ک کارش داشتم بهش زنگ بزنم .
حالا میگم بهش زنگ بزنم ؟ خیلی دوست داشتنی بود برام از یه طرفم میگم ولش کنم یه وقت واسم دردسر میشه