شوهر لاشی من زیر بهزیستی هست دیروز ۹۰۰ تومن به حسابش واریز کردن منم کم خونی دارم امپول میزنم بهش گفتم میخام برم امپولمو بزنم گفت سریع برو یه امپول بزن بیا منم میخام برم بنزین بزنم از اونور برم خونه ی مامانم شبم نمیام گفتم نمیخام ولش کنم نمیرم امپول بزنم تو برو همه ی کاراتای بی پولش رو جمع کرد برد کارت ملی منم دور انداخت گفت کارت ملیتو بردار کارتم اینجا گم میشه ببرم خونه ی مامانم امن تره گفتم ببر از اول که از سر کار برگشته بود من تو حموم داشتم لباس میشستم گفت بلند شو بلند شو میخام برم حموم منم لباسا رو همش نشستم بلند شدم که این بره حموم از حموم بیرون اومدم دیدم نشتسه غر غر میکرد حموم نرفت لاشی
من با همه چیزش دارم میسوزم و میسازم با تمام نداریش از موقعی که عقد کردم یه لباسم برا خودم نخریدم به خاطر بی پولیش الان ۹ ماهه عقدم شما میگین چیکار کنم
بعدش این بشر خیلی هولم هست