2777
2789
عنوان

میشه بیاین به حرفام گوش بدین و باهام حرف بزنین

| مشاهده متن کامل بحث + 545 بازدید | 81 پست
نه عزیزم فلوکستین ونورتریپلین برای افسردگی خوبن باعث جلوگیری از پراشتهایی عصبی میشن و..

هر کسی یه نظری داره روانپزشک خوب خیلی مهمه در هر صورت یه داروی اشتباه طبق شرایط بیمار تجویز بشه ممکنه تا افکار خودکشی  پیش ببره من مادرم 25ساله تخصص روانپزشکی داره سرچ کنید امنه ملا باشی بیمارستان تخصصی اعصاب ور

وان مدرس

آقا هستم،روانشناسی، کلید درک عمیق انسان‌ها و احساسات.

مدیتیشن به چه صورته؟ باورت میشه وژنم شده ۱۲۵ کیلو ولی حتی نمیخوام تلاش گنم که برگردم به وژن قبل این ...

من یه شوکی داشتم و شرایط بدی 

روحی و جسمی گذروندم منم لاغر شدم، و دیگه هم برای این ناراحت بودم هم نمیتونستم تلاش کنم، هم نمیتونم حرفای بقیه رو تحمل کنم، من یه ماهه حدودا میرم باشگاه یه کم وزن گرفتم و خییییلی تو روحیه ام تاثیر داشته روانشناس اینا هم قبلا رفته بودم اما خودت باید ب خودت کمک کنی

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

می‌خوام ولی نمیشه . جونشو ندارم . حتی نمیتونم برم حموم. می‌خوام ولی نمیشههههه

ببین من نمیخوام بگم گلو بلبلم ها، نه من خودمم توی مسیر هستم دارم تلاش میکنم خودمو بسازم، اما درمورد این نمیشه، ببین پدربزرگم اخیرا فوت کرد، تو مراسمش مجبور شدم حاضر شم، یکی از فامیلا میگف فلان قرصو بخور چاق شی، یکی میگف این چرا اینطوری شده(ببین من مشکلات روحی و جسمی درونیم بود اونارو میتونستم ونهان کنم اما لاغریمو نه) چون از لحاظ روحی بهم ریخته بودم دیگ این حرفا برام سخت بود، شب سالگرد طلاقم بود تو شب هفت اصلی پدربزرگم(خودمونی جمع بودیم تو خونه پدربزرگم) داییم سه سال بود منو ندیده بود، چون شهر ما نیس، برگشت گف اینچرا اینطوری لاغر شده، من چون فرداشم سالگرد طلاقم بود و قبلش حدود یه ماه قبلش ی خاستگار داشتم بخاطر لاغریم بهم چرتو پرت گفته بود و من رد کرده بودم حس میکردم من داشته هامو از دست دادم، تیر آخر بود حرف داییم خیلی گفته بودنا اما اون شب من قبلش حالم بد بود یاد شوهر سابقم افتاده بودم، گرچه شوهر سابقمم بعد طلاقمون برگشته بود میگف برگرد و یهو رنگ عوض کرد گف نمیشه خودش برگشته بود اما خودش غیبش زد اما تو اون زمان برگش گف چرا انقد لاغر شدی مگه نون نمیخوری دلم بهت میسوزه اینطوری میبینمت گرچه من حین طلاق و بعدش اونطور شده بودم، یعنی مقصر همون خودش بود، تو دلم میگفتم پسمن دیگه مردنم بهتره، حرف داییم دیگه تیر آخرشد همون شب از همونجا مستقیم شبم بود ولی رفتم سرخاک، اونو بهونه کردم زجههههه

تا دیر وقت تو خیابونا میگشتم و گریههههه مامانم کنارم بود اما نمیتونس آرومم کنه، گفتم مامان دیگه نمیدونم چله بردار دعا کن 

نمیدونم راه بخواه کمک بخواه، من دیگه نمیدونم چیکار کنم

شده با قرص شده با هرچی میخوام چاق شم، فرداش (اون یکی داییمم قرص چاقی داده بود) یدونه خوردم تا شب خوابیدم(من خودمم سر طلاقم معدم خونریزی کرده بود) 

دیدم نه قرصم نمیشه، قبلشم برا عوارض نمیخوردم، 

ب خانوم ام البنین دخیل بستم 

ب امام حسین دخیل بستم گفتم خستم از شماتت اون همه بلا سرم اومده شماتت رو هم روا ندونید، من شاغلم، همون روزا ی نفر اومد پیشم اتفاقی از باشگاه حرف افتاد من قبلشم میخواستم برم پارسال اونم رفته بودم یه جای دیگه پام آسیب دید، نتیجه بخشم نبود یه ماهم نرفتم، اما جایی با مربی خوب نزدیک و جا پارکداشته باشه پیدا نمیکردم این خانومه گف اون جایی ک میره برا حجمم میان، بعد نزدیکه وجا پارکم هس، دوسه روز بعدش رفتم اول مربی رو ببینم، آدرسو بشناسم، ببین من ب نقطه ای رسیدمگفتم خدایا کمکم کن، یا میمیرم یا زندگی میکنم، گفتم مامانم چله برداشت، خودم نذر کردم...  گفتم خدا کمکم کن تو انقد خوب هستی نجاتم بدی، مربی رو دیدم مربی خوب بود اتفاقا ی دختره بود برا حجم اومده بود با خودش حرف زدم راضی بود، شروع کردم باشگاهو 

باشگاه علاوه بر حجم ک حدود دوسه کیلو بوده تو ی ماه

به روحیه ام هم کمک کرده، یهو دیدم عه تو باشگاه من کم کم میرقصم، خدا بحق علی ب تو هم شفای روحی و جسمی بده، دستتو بگیره

یارو یاور و اراده بخش و درمان بخش منم باشه

تصمیم خوبی گرفتی عزیزم...خیلی از مشکلات روحی قابل درمانه و حتی اگه لازم باشه دارو مصرف کنی،بعد خوب شدنت میتونی داروهارو قطع کنی ....ان شالله زودتر خوب بشی.

❤️خودمو خیلی دوست دارم...مسیری رو اومدم که فکر نمیکردم بتونم تا آخرش ادامه بدم...اگه روزی هزار بار به خودم بگم دمت گرم...باز هم کمه.❤️

شاید اژ فکر زها شم. از اضطراب چی؟ از صدای موتور از صدای ماشین از صدای زنگ در از صدای زنگ تلفن میترسم ...

ببین میتونی برگردی ب زندگی، من روزایی گذروندم ک ازون روزها.... 

هیچی ولش کن گفتنش اذیت میکنه، فقط میگم اگر خداااا رحم نمیکرد شاید روانی میشدم، من اون روزا حافظم کار نمیکرد، انقد سختی داشتم ک برای هرکس کار کردم بعدا گف برام کار کردی من اصلا چهره ی شخصو انگار ندیده بودم، درحالی ک ساعت ها فیس تو فیس کار کرده بودم، من ب حدی رسیدم سرکار نمیرفتم خانواده زورم کردن تا برم، و من از شدت فشار و گریه ک منو نفرستید برم سرکار پای مادرمو لیس زدم افتاده بودم پاش میگفتم نذار برم

من از آدما میترسیدم، از سوال جواب، بخدا گفتنش برام سخته امشب درد پریود داشتم بیدارم و برات مینویسم اما بخدا گفتنش سختمه فقط میگم تا ب خودت بیای امید شه برات

بله و متاسفانه یه فیلم دیگه دارن من توی اون فیلم بهشون فحش میدم و نفرینشون میکنم و تهدید میکنن با ای ...

شکایت کن، تنهایی برو دفاعتو بکن، ب خونوادت نگو شکایت کردی، الان مثل قدیم احضاریه درخونه نمیاد که، جلوشون کوتاه نیا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز