من از هوا ی بیرون و شوهرم بدم میومد. و خواب هایی که میدیدم خیلی واضح بودن. انگار هر شب فیلم سینمایی فول اچ دی پخش میشد
خانم دوست شوهرم، ویار شوهرشو کرده بود، راش نمیداد
حالا من برعکس تو کرونا باردار شدم، شوهرمم کلا باید ور دلم میبود
خودم ویار کباب گنجشک که متاسفانه نخوردم
همچنین ویار دسشویی رفتن پشت سر کسی هر کسی خونه م میرفت دسشویی حتی شوهرم باید حتما جوهر نمک میزد پشت سرش شده روزی ده بار
ما یکی از اشناهامون خدا بعد سال ها بهش بچه داد اونم دو قلو تنها چیزی که میتونست بخوره خوراکی شیرین عسل بود و ب هیچ غذایی نمیتونستم لب بزنه حتی
واس همین اسم دو قلو هاش شده شیرین و عسل
خیلی تو دل بروئن🥲
برفک یخچال
ن اگر بخام همش رو بگم زیاد
ان شالله اونی ک بچه میخاد این حس رو تجربه کنه به حق علی
من خودم از مسواک زدن حالم بهم میخورد، از گوشت قرمز متنفر بودم از روغن متنفر بودم غذای چرب دوست نداشتم، هوس نون پنیر پیاز کردم انقدر خوردم تا ترکیدم بعدش گفتم برم مسواک بزنم بوی پیاز بره، مسواک کردن توی دهان همانا و استفراق همانا🤣
از غذایی ک خودم میپختم متنفر بودم
دوست داشتم برام غذا بیارن
عاشق اش رشته و اش دوغ شدم عجیب ک الان دخترم هم عاشقشه،
ترشی خالی خالی میشستم. میخوردم ک الان دخترم موهاش کم پشته میگن بخاطر اینه چون خیلی روش ترشی خوردمو گوجه سبز
یادمه گوشت قلیه ای رو با پیاز تفت دادم و زردچوبه زدم و خام خوردم 😐😐
وای ماست خیلی میخوردم خالی خالی ک هفته 33سنگ کلیه گررفتم
یخ
کل بارداریم رو یخ میخوردم بطری اب معدنی رو اب میکردم میشکوندم میخوردم کل دندونام ب چخ رفت
