در ادامه پیام قبلم...
بین دوست داشتن و انتخاب فاصله زیادی هست.
گاهی وقتا کسی رو دوست داریم ولی انتخابمون نیست مخصوصا برای اکثر پسرا این طور شده...
این متن که نویسنده اش سازنده جافکری هست پادکستی که زندگی من رو عوض کرد.
تو بیست و دو سالگی، عاشق کادیلاک سویل دهه هفتاد بودم. اگه از دور جایی تو خیابون میدیدمش، قطعا تپش قلب میگرفتم! شیفته ی طراحی این ماشین بودم، سقف چرمش، بوی صندلیهاش. یادمه یه بار بابا رو راضی کردم ادای خریدارها رو دربیاریم به بهونه ی خرید سوارش بشم. انقدر خودم رو پشت فرمونش مجسم کرده بودم که حتی میدونستم باید کدوم آهنگها رو تو کدوم خیابون گوش کنم باهاش وقتی رانندگی میکنم...
بعد چند سال کار یه آدم دیگه شده بودم. رسید روزی که به سختی یکدونه تمیزش رو پیدا کردم تا بخرم؛ اما تا خواستم برم سراغش، همه رای منو زدن! پسر مگه آدم همه پولش رو میده به ماشین؟ این ماشین ۴۰ سالشه، میخوای گوشه تعمیرگاه باشی همش؟ این پیرمرد عمرش رو کرده! صاحب اول و آخرش خودتی.
چند وقت صبر کردم و بعد، انقدر نخریدمش که از سرم پرید. کادیلاک سویل از سرم افتاد اما فهمیدم احساس واقعی یک آدم، امتحانش رو به وقت انتخاب پس میده. خواستن یا آرزو کردن هزینه نداره، درد نداره، زمان نمیشناسه. آدم میتونه تو قلبش بیشمار آرزو و خواسته داشته باشه، اما انتخاب نه. انتخاب، یه چیز دیگه ست.
یک شبی چند سال قبل، یک نفر تعریف میکرد: «وقتی همسر سابقم با گریه بهم زنگ زد که من هنوز عاشقتم و میخوام برگردم، بهش گفتم: تو زیاد رفتی برگشتی، لطفا وقتی بیا که من انتخابتم.» اون شب اولین بار بود که فهمیدم «تو انتخاب منی»، عاشقانه ترین جمله تو دنیاست.
تو انتخاب منی، چون با انتخاب تو تمام چیزهایی که از دست میدم مهم نیست. تو انتخاب منی چون، من با انتخاب تو، لباس حقیقت به عشق تو میپوشونم... تو انتخاب منی چون هرچی کار کردم فدای سرت، صاحب اول و آخر احساس من تویی، حتی تا چهل پنجاه سال بعد، که راجع به من، مثل کادیلاک سویل یه روزی بهت میگن این پیرمرد، دیگه عمرش رو کرد.
#امیرعلی_ق