همین الان،همیشه ،هر لحظه ای که تو خونه پدر و مادرم بودم نقطه نا امید من بود ،الانم که اینجام
الان خیلی ناامیدم خیلی قبلا به آینده امیدوار بودم الان نه
همش میگم چی میشه ؟؟
من خیلی ناامیدم ۸ ساله ازدواح کردم رورگارم سیاهه
بیمارستان بستری شدم برای ختم بارداری
قرار بود بچه‌ی پنج ماهمو زایمان کنم با دستور یه دکتر(تو اون هفته‌ای که بودم زنده موندن بچه بعد تولد محال بود تقریبا)
اما یه دکتر دیگه اومد گفت فعلا ختم بارداری کنسل
دوماه دور از بچه‌هام و شوهرم موندم بیمارستان
تنها تو یه اتاق کوچولو، حق نشستن هم نداشتم، راه رفتن و اینا که هیچ!
آخرش تو هفت ماهگی زایمان انجام شد و خدا جوجه کوچولومو بهم بخشید❤️
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز