من هیچی ندارم
با زبون خوش بهش بگو برات بخره منم طلاهامو دادم شوهرم ولی کم کم دوباره سرش خریدم
منم فروختم خونه خریدیم الان بجز دستبند پسرم هیچی نداریم .ولی سکه داریم و طلای آب شده
ببین من جنبه مادی طلا اصلا برام مهم نیست حتی بهش گفتم برای من بخز فاکتور به اسم خودت بزن هر موقع خواستی باز میفروشم،ازین‌ناراحتم چطوز تو بغلش گریه کردم دلش برام نسوخت،چطور بهم کلک زد،حس‌میکنم دوسم نداره،اصلا جنبه مادی برام مهم نبوده حس میکنم منو شریک زندگی خودش نمیدونه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز