سلام من دنبال یک رمان میگردم که اسم و اسم نویسنده رو نمیدونم . اما یادمه که دختره با مادربزرگش زندگی میکرد خانواده مادریش ازش خوششون نمی اومد و دختره دبیر زبان و مترجم شرکت بود و رئیس شرکت همسایه دختر بود و دختره از آسانسور میترسید و دوست دختر پسره هم بهش خیانت کرده بود و پسره از خانواده اش طرد شده بود و پسره یه رفیق صمیمی هم داشت و پسره کلا با دخترا رابطه نداشت و دوست پسر این دختر رو به عنوان خواهر دوست داشت. ولی من رمان تا آخر نخوندم الان خیلی تو دنبالشم اسم پسر داستان هم فکر کنم امیر بود