من خودمم یکی دو سال پیش همچین اتفاقی برام افتاد،طرفم میدونست من دنبال رابطه هدفمند هستم،نزدیک دوسال رابطشو باهام ادامه داد و خیلیم دوسم داشت،آخرش گفت من دوست دارم ولی شاید نتونیم به هم برسیم،منم گفتم اگه اینجوری بهتره همین الان تموم شه،الان حتی قیافشو یادم نمیاد...و الان هزار بار خدارو شکر میکنم که تو زندگیم نیست چون آدم من نبود
من فقط میدونم اگه واقعا بخوادت ازت نمیگذره
مخصوصا ک پسره و خیلی از یه دختر آزادیش تو ازدواج بیشتر
بهش بگو قبول دارم پدرت ناراضیه ولی خودتم تو تصمیمت مصمم نیستی بعدم دیگه ولش کن بخوادت خودش میاد هرجوررشده
اره گفتم همه میگن بخوادت کوهم جابه جا میکنه بعد گریه میکرد میگفت من همه کار کردم نمیاد خواستگاریی لجه بدون بابامم ک خانوادت قبول نمیکنن منم دیگه بحثو تموم کردم به قول شما رها کردم درکل حس میکنم نیاز داره یکم تنها باشه یا کلا تنها باشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز