من ی حسه ترسی تو این خونه دارم در حالی که هرجا میرم اینجوری نیستم
بعدشم از وقتی اومدیم وضعمون که بهتر نمیشه داره بدترم میشه
اصان رنگه شادیم ندیدم انگار دل مردم
تازه مسلیی مه قبل از نا بودنو میشناختیم آدامی خوبیم بودن ولی یکیش در اومد گفتن دیوونه شده البته انکار خوب شده یکی در اومد شوهرش مردو...
حس میکنم انگار شومه هیچ خیری نداره این خونه
تازه نزدیک قبرستون هست بخاطر این نیست؟
ی بارم تو حیاطشمن ی چیزی دیدم که شروع به داد کردم
دلیل چی میتونه باشه
من قرآن هر روز میخونم زیارت عاشورا میخونم ولی خونه یجوریه