شوهرم بهم زنگ زد قطع کرد.
بعد من هی پشت هم زنگ زدم .ج داد گفت بد موقع هست قطع کرد.
باخودم گفتم مگه نرفته بود اسنپ کار کنه؟؟ پس چرا داشت راه میرفت جایی؟؟ .
نگران شدم ک تصادف نکرده باشه، شک نکردم.
بهش پیام دادم گفتم چیشد.
سریع زد زد.
گفت لاستیک عقبم پنچره ، باید تا صبح تو شهر بمونم تا صبح بشه بیام خونه.
بعد گفتم چقدر باهام فاصله داری گفت ۴ ساعت.
گفتم چخبره.
یهو یه دختر سوار شد و بهش گفت سلام خوبی؟چخبر
بریم؟
گفتم چیشد؟؟
میگ هیچی مسافره،
بعد اون دختره فهمید ک من پشت تلعنم، گفت اسنپی شما؟ آها اوکی منظورم همین بود ک گفتم بریم.
یهو شوهرم بدون خداحافظی قطع کرد خشک و خالی.
همیشه صبر میکرد بگم مواظب خودت باش دوست دارم و....زودتر بیا و...
بعد تا قطع نمیکردم قطع نمیکرد.
حس بدی دارم. خیلی.
متنفرم.
دام میخاد خفه کنمش