بخدا هروقت این خاب نحصو میبینم یه اتفاق میوفته دقیقا بعد این خواب مچ شوهر عنمو گرفتم خاب ک بود انگار الهام شد بهم برم سمت گوشیش چرا من همش دست شوهرم برام رو میشه بخداا مثلا پا تلویزیون نشسته بودم با شوهرمم اوکی بودیم اون خواب بود تو اتاق بهم الهام شد برم تو گوشیش یهوو تا رفتم دیدم پیام تو واتساپ اومده براش دختری بود....از تو اسنپ باهاش اشنا شده نگفته متاهلم بهش ..زنگ زدم دختره همه چیو گف قسم خورد نگفته متاهلم و اسکرین همه چت و زنگا ک همش از طرف شوهر من بودو فرستاد ..شوهر اشغالم بهش گفته بود بریم بیرون:))..سه سال عروسی کردیم بچه ندارم چیزامو جمع کردم ساعت سه شب زنگ زدم مادرش اومد دنبالم خاستم تا صب شه بابام بیاد ببرم ...پیش خانوادش شر ب پا کردم مادرش زد زیر گریهه التماس ک اینبارو ببخش بچه ها خانوادم پشتمن بابام فقط زنگ زد گف اماده شو بیام دنبالت این ادم نیسمن احمق گفتم یه فرصت بدمش زندگیمو زود خراب نکنم بعد یه هفته جنگ و دعوا تو خانوادش فرصت دادمش... ولی از چشم افتاده انگلر دشمنم جلو چشمه ازش متنفرمم 😭😭از یه طرفم وابستم ب زندگیم خدا منو بکشه میترسم طلاق بگیرم یه گوه تر گیرم بیاد..شوهرم اولاش میگف من عمدا گذاشتم پیام دخترو ببینی ک ولم کنی بری میگف من اینو نمیخام آرامش ندارم پیشش من اخلاقم چن وقت بود بد بود باهاش ولی خب تقصیر اونه هی یه گند بالا میاره و از چشم افتاد نمیتونم خوب باشم باهاش