سلام قبلا هم تاپیک زدم از بی حیایی برادر شوهرم و ابراز علاقه اش به من وچه کارایی که کرده ومن چه زجرایی کشیدم .بعد چندسال تونستم فقط قطع رابطه کنم تا حداقل منو نبینه چون حالم ازش بهم میخوره.روز مادر من برای مادرشوهرم کادو گرفتم رفتم خونشون بهش بدم برادرشوهرمم بودش طبق معمول شروع کرد به گله کردن که شما از ما فرار میکنید و از ما بدتون میاد