عصر وقتی مرد از سرکار اومد خونه زن سریع نامه ای که از قبل داخلش نوشته بود:(من دیگه ازت خسته شدم و می خوام ازت جدا بشم و الان هم رفتم خونه ی بابام) روی میز گذاشت و رفت زیر تخت مخفی شد تا عکس العمل شوهرش را ببینه.
مرد خسته اومد دید همه جا خلوته زنش را صدا زد اما نبود یهو چشمش به نامه افتاد. اون رو برداشت و خوند و بعد ی جمله هایی روش نوشت و گذاشت سر جاش و گوشیشو از جیبش در آورد و زنگ زد و شروع به حرف زدن کرد: سلام عزیرم خوبی من تازه رسیدم خونه. زنم رفته خونه باباش و من از شرش راحت شدم. من تا ده دقیقه دیگه آماده می شم و میام پیشت و گوشی را گذاشت توی جیبش و از خونه زد بیرون.
زن با عصبانیت از زیر تخت اومد بیرون. داشت از شدت عصبانیت خون خونش رو میخورد رفت سراغ نامه دید شوهرش نوشته پاهات از زیر تحت معلومه. من رفتم نون بخرم....
🙂😘😄