یه مدت لال شدم حتی یه حرف ساده نمیتونم بزنم هرچی بخوام بگم بغضم میترکه گریه میکنم بعد سه ماه اومدم خونه پدرم و برادرم دیدم برادری که 4ماه پیش عروسیش بود و شوهر کثافتم نذاشت برم عروسیش(دلیلشم مثلا این بود چون شهر زنداداشم عروسی گرفتن)
امروز که داداشم و خانومش اومدن خونه پدرم و من هم اومدم خونه پدرم ببینمشون هیچ حرفی نتونستم بزنم چون میدونستم یه کلمه بگن میترکم از گریه
هرچی میگن چه خبر حرف بزن همش لبخند میزنم
حالم خیلی بده یه مدته اینجوری شدم حتی تو خونه اصلا نمیتونم حرفی بزنم بغض خفم کرده هرکلمه ای بخوام بگم بغضم میترکه