2777
2789
عنوان

کسایی که ازمردن وقبرمیترسن بیان

| مشاهده متن کامل بحث + 683 بازدید | 74 پست
منم بنظرم انسان خوبی ام عباداتم کمه فقط

منم همینم عبادت کمه و با این  وجود نترس از مردن

اهو خانم هستم اولا اسمم رو دوس نداشتم ولی تو تاپیکی که زدم همه گفتن قشنگه و عاشق اسممم🥺❤️ امروز هوتن ام کاملا شکیبا 💚 متولد اولین روز از اولین ماه سال 🦋 زن آینده اقا حسین 🍷🍰 یه دختر شیرازی زیبا🥺❤️

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

رحم خدا زیاده انشالله

انشاااله 

اهو خانم هستم اولا اسمم رو دوس نداشتم ولی تو تاپیکی که زدم همه گفتن قشنگه و عاشق اسممم🥺❤️ امروز هوتن ام کاملا شکیبا 💚 متولد اولین روز از اولین ماه سال 🦋 زن آینده اقا حسین 🍷🍰 یه دختر شیرازی زیبا🥺❤️

غسالی گفت ،وقتی که جوانی را برای غسل کردن بردیم ميخواستیم لباس های او را از بدن خارج کنیم اما از بس که لباس هایش تنگ و اندامی بود، نتوانستیم آنها را از بدنش خارج کرده و مجبور شدیم با قیچی لباس‌هایش را برش داده و شروع به غسل کردن او کنیم.




اما ماجرا از آنجا شروع شد که وقتی سربندی که هنگام مرگ بر سرش بسته بود را باز کردیم بوی بسیار بد و تهوع‌آوری که حال هر انسانی را به هم میزد تمام اتاق را فرا گرفت.




ما برای اینکه راحت‌تر او را غسل بدیم مجبور شدیم که به دستمال‌های خود عطر زده و جلوی بینی را گرفته و او را غسل دهیم اما هر کاری کردیم، نتوانستیم این بوی بد را دفع کنیم.




مجبور شدیم میت را ده بار غسل بدهیم اما هر بار که او را غسل میدادیم، بوی بد او نه‌تنها کم نميشد بلکه هربار از بار دیگر شدیدتر میشد




آخر مجبور شدم تمام عطرهایی که موجود بود را بر سر مرده خالی کنم تا حداقل بویش کمتر شود اما فایده‌ای نداشت.




یکی از خویشاوندان مرده در بیرون از اتاق و چند تن از دیگر خویشاوندان این مرده سروصدا میکردند. 




که این دیگر چه غسالی است که مرده میشوید در حالی که خودش آدمی سیگاری است و بو میدهد.




وقتی که من از اتاق بیرون آمدم سر و صدايش بیشتر شده من هم دستش را گرفتم و او را به اتاق بردم تا متوجه بوی بدِ میت خود شوند




وقتی که او را داخل اتاق بردم یک لحظه هم طاقت نیاورده و زود بیرون آمد تا اینکه از من معذرت خواهی کرد و گفت:«اجازه بدین برم تا به همه ی مردم بگم که بوی بد، بوی مرده بوده نه چیز دیگر»اما من به او اجازه ندادم


و گفتم که من چندین سال است که غسالم، و تا به حال آبروی هیچ کس را نبرده‌ام، این بار هم اجازه این کار را نه به خود و نه به کس دیگری نمیدهم.




پس از کفن کردن نوبت به قرائت نماز جماعت جنازه رسید.


یکی از نزدیکان مرده آمد و گفت:


نماز جنازه را داخل مسجد میخوانیم


اما من گفتم: نمیتوانیم همچین کاری بکنیم چون جنازه بوی بسیار بدی میدهد و این بی‌احترامی به مسجد است




اما آنها قبول نمیکردند تا اینکه من گفتم برویم از امام جماعت بپرسیم او بین ما قضاوت خواهد کرد.




ما از امام جماعت پرسیدیم او هم با من هم نظر بود.




تا اینکه وقت نماز جنازه رسید اما به علت اینکه جنازه بوی بسیار بدی میداد کسی حاضر نشد نماز برای آن جنازه بخواند.




من به زور چند نفر که حدودا به پنج نفر رسید جمع کرده و نماز جنازه را خواندیم.




پس از خواندن نماز جنازه، من به داخل قبر رفتم تا کارهای دفن میت را انجام دهم.




وقتی او را داخل قبر کردیم، به چیز عجیبی برخورد کردیم.




سبحان ﷲ 


وقتی ما سرِ او را به سمت قبله میکردیم، به یک‌بار متوجه میشدیم که پاهای او به طرف قبله شده و سرش طرف دیگر یعنی جای سر و پاهای او عوض میشد




من چندین بار این کار را تکرار کردم اما هر بار که این کار را میکردم، دوباره همان اتفاق می‌افتاد.


(یعنی سرش خلاف جهت قبله میشد و پاهایش به طرف قبله می رفت)




برادر میت از دیدن این حالت برادرش حالش به هم خورد و غش کرد. من هم حالم زیاد خوب نبود.




نتیجه گرفتم که باید به یک عالِم بزرگ زنگ بزنم تا ماجرا را برایش تعریف کنم تا مرا راهنمایی کند.




وقتی که به ایشان تماس گرفتم و همه‌ی اتفاقات عجیبی که روی داده بود را تعریف کردم، آن عالم بزرگوار به خاطر کارهایی که من انجام داده بودم عصبانی شده و گفت:


ای شیخ میخواهی چکار کنی! میخواهی نعوذ بالله با خدا بجنگی؟




وقتی که مُرده در حالتی که بو میداد، تو باید او را سه بار می‌شستی و اگر باز هم آن بو نرفت، تو حق نداشتی که او را ده بار غسل بدهی چون خداوند با این کارش ميخواست او را مایه عبرت دیگران قرار دهد.




وقتی کسی نمیخواست بر او نماز جنازه بخواند تو حق نداشتی به زور مردم را وادار به خواندن نماز جنازه کنی، شاید این امر خداوند بوده است.




و الان هم که حکم خداوند است که او این گونه در قبر باشد تو حق نداری بیشتر از این دخالت کنی چون فایده‌ای ندارد... پس او را همان‌گونه که هست بر رویش خاک بریز. منم هم همین کار را کردم.




پس از اتمام خاکسپاری، من پیش برادرش رفتم و به او گفتم که مگر برادرت چه گناهی انجام داده که اینگونه غضب خدا را برانگیخته؟


برادرش اول نمیخواست چیزی بگوید


ولی در آخر گفت که برادرم در زندگی هیچ‌گاه نماز نخوانده بود و صورتش را در مقابل پروردگارش به زمین نزده و حتی برای نمازهای عید و جمعه حاضر نمیشد.

کاربر آقا

از مرحوم آقای آقا سید جمال گلپایگانی که از شاگردان مرحوم نائينی و خود از مراجع شیعه به شمار می‌رفت و معروف به صفا و تقوی بود نقل نمود:


و من خودم از آقای آقاسید احمد گلپایگانی فرزند مرحوم آقا سید جمال، که مرد ظاهر الصلاحی است پرسیدم. ایشان نیز شنیده بودند و تأیید نمودند که:


مرحوم [نائينی]، استاد خود فشارکی معظم له را در خواب می‌بیند. دست ایشان را می‌گیرد و از ایشان خواهش می‌کند که بگوید وقت مردن به ایشان چه گذشت و ایشان به چه حالی از این عالم در گذشتند؟


ایشان می‌گویند: «فاش کردن اسرار این عالم در این نشأه باعث معروفیت به دهن لقی است.»


ایشان به استاد می‌گوید: «به طور مختصر و اجمال بگویید!»


ایشان می‌گویند: «به نحو اجمال، من موقع مردن هیچ ناراحتی نداشتم به غیر از دو جهت، یکی این که عایله و فرزندان من پس از من چه خواهند کرد‌ -چون ایشان فاقد هر گونه هستی مادی بودند و به واسطه این که خود را در معرض مرجعیت تقلید در نیاورده بودند بین مردم هم معروفیتی نداشتنند- و دیگر مدیون به قصاب محل بودم که طلب او را نداده بودم.


از طرف حق متعال به من الهام شد که به طور قطع و یقین مطلع شدم که هر دو موضوع را حق متعال تکفل فرموده و من با کمال راحتی تسلیم شدم و جان به جان‌آفرین دادم.


جنازه من را که می‌بردند که به قبر بسپارند، همان قصاب طلب‌کار آمد به تشییع و زیر جنازه من رفت و گفت: «من این آقا را بریء الذمه کردم.»»


مرحوم میرزای نائینی در عالم بیداری، نزد قصاب طلب‌کار می‌آید و به او می‌گوید: «شما از استاد ما، مرحوم فشارکی طلب‌کار بوده‌اید؟»


می‌گوید: «آری، مقداری از ایشان طلب داشتم ولی موقعی که جنازه ایشان را می‌بردند، من تشییع ایشان رفتم و مقداری زیر جنازه ایشان را گرفتم و همان وقت ایشان را بریئ الذمه نمودم.»


این خواب روزنه‌ای از عالم غیب است که انسان را متوجه به عالم دیگری می‌نماید.


منبع: کتاب سر دلبران- مرحوم حاج شیخ مرتضی حایری- صفحه‌ی 37

کاربر آقا

به صورت ميت دقت كردم، كاملاً همان بود كه در رأس آن مجلس به سؤالات جواب مي داد. وقتي وارد قبر شدم، آن ...

کاش در ازای اون کیسه برنج میرفت حساب اون بقال را صاف می‌کرد تا از اون آقا راضی بشه حداقل

معمار و طراح داخلی ، مدرس. طراح مد و لباس.

حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی مدرس تبریزی (رحمة الله علیه)


مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در مورد ایشان فرموده است :


پس از فوت این عالم ربانی در تبریز ، بر حسب وصیت آن مرحوم ، جنازه اش به قم انتقال داده شد . این جانب ، متصدی نماز و دیگر احکام شرعیه اش شدم .

هنگامی که [او را ] به قبر می سپردم ، کفنش کنار رفت ، عطر وجودش که عطر خاص سیب را می داد ، مرا مدهوش نمود . 

آن چنان بوی خوش سیبی سراسر وجود او را احاطه کرده بود که غرق در عالم عطریات بود . چنین منظره و چنین عطری را در عمرم ، جای دیگر مشاهده و احساس نکرده بودم .


 ستارگان حرم ، صفحه 197

کاربر آقا

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: 

سـخـت تـرین ساعات بر 

میت شب اول قبر است. 


لذا فرمودند: 


با صدقه دادن به آنها رحم کنید. 

و اگـر نـتوانستیـد دسـت‌ کـم دو 

رکـعـت نمـاز بخوانید و بـه روح 

او هدیه کنید. 


همچنین برای او نماز وحشت یا نماز 

شب اول قبر بخوانید که همه این‌ها 

در بـرزخ بـرای او نــور و روشـنـایـی 

و اموری مأنوس هستند. 



و از همه مهم‌تر این‌ که خودمان 

با خـداوند در همین‌ جا انس بگیریم 

کـه او (انیس من لا انیس لـه) اسـت 

و بـا وجــود او دیـگــر هـیـچ وقـــت 

تنها نیستیم. 


 کتاب از احتضار تا عالم قبر

کاربر آقا

غسالی گفت ،وقتی که جوانی را برای غسل کردن بردیم ميخواستیم لباس های او را از بدن خارج کنیم اما از بس ...

ناراحت نشید  ولی کاش این داستان سرایی های این غسالا تمام شه خیلی دیدم  ادما روقضاوت میکنن  از رو  یه جسد....

ببینید یبار چند جوان  که به نیک نامی شهره بودن     کارشون تخلیه چاه بود  موقع تخلیه یه چاه توالت  افتادن داخلش باچندین ماشین گلاب شستنشون  بلکه  بو ازجسد بره نرفت...ایا میشه گفت انسانهای بدی بودن خیر من مطمینم بالاترین جایگاهو دارن   .....کامل نوشتتونو نخوندم فقط اولشو 

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

استاد عالی: پیرمردی آمد پیش من گفت: آقا من خدمت شیخ رجبعلی خیّاط خیلی بودم. گفتم شما بودید در جلسات ایشان؟ گفت:بله زیاد بودم.


شروع کرد یک مقدار گفتن دیدم نه درک کرد جلسات ایشان را. گفتم:چیزی از ایشان خودتان هم دیدید بدون واسطه؟گفت:زیاد. گفتم: مثلاً؟ 


گفت: یک مرتبه با ایشان و بعضی از رفقا در یکی از قبرستان های اطراف وارد قبرستان شدیم نزدیک شهر ری بود قبر مادر من در آن قبرستان بود ولی من نرفتم سر قبر مادرم گفتم حالا ما با یکدیگر هستیم در این جمع هستیم من خرجم را سوا نکنم از این ها حالا خودم تنهایی می آیم سر قبر مادرم. 


با ایشان رفتیم سر چند قبر زیارت و فاتحه خواندیم بعد داشتیم از قبرستان می آمدیم بیرون درب قبرستان که رسیدیم مرحوم شیخ رجبعلی خیّاط رو کرد به من گفت: فلانی مادر شما اینجا دفن است؟گفتم بله آقا چطور مگر؟ گفت:چرا نرفتی سر قبرش؟ گفتم:چطور مگر؟ 


گفت: الان که داشتیم از قبرستان می رفتیم بیرون دیدم مادرت در عالم برزخ دارد گله می کند از تو که تو تا قبرستان آمد اما سر قبر من نیامد، برگردیم و برویم سر قبرش که ما جماعت را برگرداند سر قبر مادرم و فاتحه خواندیم. 

کاربر آقا

حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی مدرس تبریزی (رحمة الله علیه)مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله مرعشی نجفی ...

بوی سیب میدونی از چیه؟ و کجا میشه این بو را استشمام کرد؟

معمار و طراح داخلی ، مدرس. طراح مد و لباس.

ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻳﺖﺍﻟﻠﻪﻣﺤﻤﺪﺟﻮﺍﺩاﻧﺼﺎﺭﻱ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:






ﻣﻦ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ‌ﻫﺎﻱ ﻫﻤﺪﺍﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩﻡ.




ﺩﻳﺪﻡ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﻱ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺟﻤﻌﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻴﻴﻊ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ.






ﻭﻟﻲ ﻣﻦ ﻣﻲ‌ﺩﻳﺪﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻳﻚ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻣﺒﻬﻢ ﻭ ﻋﻤﻴﻘﻲ ﻣﻲ‌ﺑﺮﺩﻧﺪ.






 ﺁﻥ ﻣﺘﻮﻓﻲ، ﺑﺎ ﺑﺪﻥ ﺑﺮﺯﺧﻲ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﺑﺮﺩﻧﺪ.






ﺍﻭ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻱ ﺧﺪﺍ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻩ، ﻣﺮﺍ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻧﺒﺮﻧﺪ، ﻭﻟﻲ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ ﺟﺎﺭﻱ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ.






ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩ: ﻣﺮﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻴﺪ،




ﻧﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﻭﻟﻲ ﺻﺪﺍﻳﺶ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻛﺴﻲ ﻧﻤﻲ ﺭﺳﻴﺪ.






ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ، ﺳﺘﻤﮕﺮﻱ ﺯﻭﺭﮔﻮ ﺑﻮﺩ.

کاربر آقا

حضرت ‌آيت الله كشميري فرمود:

آقاي سيد هاشم حداد به همراه اصحابش به زيارت حضرت سلمان فارسي در مدائن رفت.

يكي از همراهانش مي‌گفت: همراه آقا به مرقد داخل شديم و جناب سيد در پايين پاي قبر نشست، اما زود بلند شد و در بالاي سر قبر نشست.

وقتي از مرقد سلمان خارج شديم، او را قسم دادم كه به من بگويد چرا ابتدا پايين پا نشست و زود به طرف بالاي سر رفت؟

فرمود: وقتي در پايين پاي قبر نشستم، حضرت سلمان را ديدم كه از قبر بلند شد و فرمود:

تو سيد و پسر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) هستي، با اين حال در پايين پاي من نشسته‌اي؟! بلند شو و نزد سر من بنشين.

پس اجابت كردم و نزد سر شريف نشستم.


1. اولياي الهي احترام به سادات را در هر حالي بر خود واجب مي‌دانند.

2. عرفا، در كوچك‌ترين و ظريف‌ترين نكته‌ها نيز از اوليا و بزرگان اطاعت مي‌كنند.

کاربر آقا

⚜️ یاد مرگ دستور بزرگان هست


▪️ عرفای ما وقتی می خواهند به شاگردان شان دستورالعمل بدهد، یاد مرگ جزو دستورات شان است. آیت الله جمال گلپایگانی که مرجع تقلید بزرگی بود و همدرس آیت الله بروجردی بود و از عرفای بزرگ بود. او تا وقتی که در اصفهان شاگرد آخوند کاشی بود، به او توصیه کرده بود که شب جمعه ها حتما به قبرستان برو و در آنجا توقف کن و درنگ و تامل بکن. ایشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضی بود و ایشان هم همین توصیه را داشته اند. آقای گلپایگانی خیلی به قبرستان وادی السلام می رفت و در زمینی که قبری نبود می نشست. بعد ها پس از مرگش همانجا محل قبر خودش شد. 

▫️ایشان به بعضی از خواص خودشان نقل کرده بودند که من ارواحی از این قبرستان را در مکاشفاتی دیدم. در هوای گرم بعضی از ارواح با حالت زننده ای به سمت من می آمدند. من آنها را شناختم. آنها متکبرینی بودند که در دنیا هرچه از دنیا و آخرت به آنها می گفتیم مسخره می کردند. آنها به من التماس می کردند که در اینجا ما در سختی هستیم چون تو از فرزندان رسول خدا هستی برای ما دعا بکن. ایشان پرخاش می کردند و به آنها می گفتند که گم شوید تا وقتی در دنیا بودید گوش نمی کردید و حالا که دست تان از دنیا کوتاه شده التماس می کنید

کاربر آقا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز