میگم من هزارتومن ندارم
صبحا پیاده میرم سرکار
گفت میدونم از ارزای دیجیتالی که داری بفروش
گفتم اولا اونا ک الان بفروشم تا چندساعت پولش نمیاد تو حسابم
بعدشم ارزام تو ضررن الان نمیتونم بهشون دست بزنم
چندتا کفر گفت و گوشیو قط کرد
بهش زنگ زدم گفتم
هرکسی من میشناسم الان خوابه
به بابات زنگ بزن بهش بگو زنم نمیتونه بره بیرون پول برام بفرسته تو برام انتقال بده فردا برات میفرستمش
میگه ولش کن ولش کن اصلا به این فکر نکن تو نمیام(با حالت قهر )
چون میدونستم با خودش فکر میکنه و مطمئنه من الان دست به کار شدم براش پول قرض کنم بهش زنگ زدم که بدونه من نمیتونم براش جور کنم