2777
2789
عنوان

نمیدونم واقعا با این شوهرم چیکار کنم دیگه

| مشاهده متن کامل بحث + 102780 بازدید | 717 پست

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

وای خدا شاهده منم همیشه همینو میگم دوس دارم دخترام رو بدم به یه پسر پرورشگاهی

آفرین دقیقا......پسرایی که پدرو مادر دارن...کسو کار دارن.....اگه دنیا هم مال اونا باشه...دوزار ارزش ندارن....

پسر فقط پرورشگاهی....حداقل کسی نیست که تو زندگی آدم دخالت کنه

من بگم؟؟؟

اگه مادرشوهرت اونج‌ور ک میگی زن عاقل و فهمیده ای هست

داستان رو بگو...

بگو مادرجون من زمانی که پیش شما بودم احساس مهمون داشتم معذب بودم دوست داشتم بیام خونه خودم. درک میکنید که ادم خونه خودش راحت تره؟!

الانم حس میکنم ازین موضوع ناراحته

بگو  اون مرد هست میدونم نیاز داره

اما اصلا سمتم نمیاد. به نظرتون چشه؟@


بگو میدونم شمام خونه خودتون راحت ترید من دارم با این بچه داری مزاحم شما و مامان بزرگ میشم


بگو یه راه پیش پام بذارید

اگه زن فهمیده ای باسه و زندگی پسرش مهم باشه براش؛ کمکت میکنه

شده دیگه کامل دارم میسوزم از تو

بهش بگو من گفتم مستقل شیم مثل بقیه مردم،یه مرد وقتی زن میگیره باید به فکر آینده زن و بچه ش باشه ،بگو گناه نکردم که مستقل شدم دلم یه زندگی  آروم وشاد در کنار همسر و بچه م میخواد ،بهش بگو اگه این وضع رو بخواد ادامه بده موضوع رو با هر دو خونواده (هم خونواده خودت ،وهم خونواده همسرت)در میون میزارم تا ببینم کجای این درخواست من توهین به دیگران بوده که شما این برخورد رو با من دارید




 این برخورد 

وای چه اشتباهی داری می کنی این قدر شیر حرص نده به اون بچه ،با شوهرت یک روز جلوش دعوا و سرو صدا کن به اونم محل نده بچت رو وردار برو اتاق سرسنگین باش نون و آبشم قطع کن خودش پاشه واسه خودش آماده کنه پا میشه میره واسه خودش کنیز گرفته شده انگار زرنگ باش الان نکنی یه روز دق می کنی یا هم بچت رو وردار ببر خونه مادرت اینقدرم پی شوهرت نباش بذار اون دنبال تو باشه 

من نيمتونم تاپيكتون باور كنم!مگه خونه پدر توي چه فشاري بودي ك رفتي توي اتاق زندگي مشترك شروع كردي؟ال ...

عزیزم والا خیلیم غیرقابل باورنیست منم نزدیک به ۴ ساله ازدواج کردم شوهرم گفت بیا خونه مامانم اینا زندگی کنیم ۳ ماه دیگه میریم(شرایط کارش اینجوری ایجاب میکرد منم قبول کردم) سه سال باهاشون تو یه خونه زندگی کردم تو یه اتاق کنارشون

سه ماه شد سه سال ؟حموم و رابطه و اینا چی سخت نبود ؟

بله شد سه سالو چند ماه همین الانم کنارهمیم اما رفتم طبقه بالاشون.حموم ک چه عرض کنم همه چی سخت بود.ادم تا تو شرایطش قرارنگیره نمیدونه طرف مقابل چی میگه شاید اگه خودم این بلاسرم نمیومد میگفتم عمرا اگه من قبول میکردم برم تو یه خونه.ولی همه چی انگار دست به دست هم میده

سه ماه شد سه سال ؟حموم و رابطه و اینا چی سخت نبود ؟

والا نه رابطه سخت نبود شوهرم شرایطشو جور میکرد فقط من خجالت میکشیدم.ولی خب خیلی شوهرمو دوس دارم خیلی تلاششو کرد بریم نشد،هرروز رهن و اجاره میرفت بالاتر.بعضی وقتا هم میشد بریم وخودش نمیرفت چون شهردیگه کارمیکنه خیلی دوره میگفت کسی پیشت نیست نمیتونمم ببرمت اونجا هم من نمیتونم بیام پیشت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792