نمیدونم واقعا با این شوهرم چیکار کنم دیگه

خب همینجا بگو شاید خیلی های دیگه هم مشکل رو دارن استفاده کنن

من فکر میکنم مادرش تاثیر داره تورفتارش ساده نباش

فقط با حرف زدن با شوهرت میتونی درستش کنی به بهانه خرید برید بیرون پارکی جایی باهاش صحبت کن بگو کارهای بچه زیاده و خیلی خسته میشی و نمیتونی کارهای پذیرایی از مادر بزرگ رو هم انجام بدی 

یا چند روز بگو میخوام برم خونه مامانم استراحت کنم 

سلام. من بعضی از پیامای شمارو خوندم. من پیشنهادی برات دارم. مقابل شوهرت واینسا. اگه میخواد اونا بیان، با روی خوش استقبال کن. ارچیزی که میگه بجز برگشتن به خونه مادر شوهرت ، با بقیه استقبال کن. به مهموناتم احترام بذار. شروع کن از اخلاقای خوب شوهرت تعریف کردن، و هر اخلاقی که دوس داری شوهرت داشته باشه هم وسط تعریفات بگو مثلا بگو تو خیلی دست و دلبازی مهربانی، به آسایش من و بچه خیلی اهمیت میدی و غیره. اون هم نیومد پیشت بخوابه تو برو کنارش بخواب. کلا باهاش لج نکن.  بهش اقتادار بده غرورشو حفظ کن.  نماز و قرآن بخون‌ . درد دلاتو به خدا بگو نه طفل معصوم. بعضی وقتا، خیلی کم کاراتو بنداز به گردن اونا. به مادر بزرگه بگو شما قدیمی هستین معلومه آشپزیت عالیه. غذارو بذار اون بپزه

همه همین

اصلا چرا از اول رفتید خونه مادرشوهرت بمونید؟ دلیل چی بود ؟ 

الان هم به نظرم ماجرا رو همینطور که اینجا نوشتی به مادرشوهرت بگو 

بگو من بهش گفتم دلم میخواد بریم خونه خودمون الانم اینجوری با من لج کرده بی محبتی میکنه مادربزرگ هم که هست حتی فرصتی نمیشه بخوایم صحبتی بکنیم خیلی دلم گرفته و همه اینارو بگو 

در حضور مادرش

و بدون حضور مادر خودتون

درست و منطقی حرف بزن

بگو‌من همسرتم و نیاز به حریم و استقلال دارم. اگر قرار هست هر روز با رفتارهای بچگانه و چزاندن من سعی کنی انتقام اینو بگیری که نگذاشتم خونه مادرت بمونی، ، الان در حضور مادرت میگم، پاشو همین امشب با مادرت برو دیگه هم بر نگرد تا منم خاموادمو بگو بیان تکلیف منو روشن کنند.

اگر قراره توی زندگی من بمونی مثل یک مرد بالغ و بزرگسال بمون و بفهم که ازدواج کردی و‌مسبولیت یک خانواده و زن و فرزند و پذیرفتی

قرار نیست با قهر و لج و کینه کشی زندگی کرد

من شخصیت دارم، عزت نفس دارم، گرسنه به لقمه نون تو نیستم که خونه پدرم با عزت و احترام دارم، من میخام مثل یه زن عادی با یک مرد معمولی زندگی کنم

فرزندخوانده نیاوردم که هر روز بشینم فکر کنم امروز چه سیاستی به خرجش بدم که درست بشه

چقدر کنه هستن 

دختر خواهر شوهرمم روزی دوبار سرزده میومد می‌نشست قلیون میکشید همش زر مفت میزد وقتمو می‌گرفت منم کلا در حال آشپزی دیگه جوابشو ندادم پاشو بریدم از خونم الان همشون باهام سر دشمنی دارن زندگیمو جهنم کردن خدا لعنتشون کنه 

فدای سرت که میگه ... بگو تنها باشم بچمو خودم نگه میدارم. فقط باید یکاری کنی برای رابطه بیاد سمتت . تنها نقطه ضعف مردا

همسرت ساعت رفت و امدش چطوریه؟خونه هست ؟کمک میکنه؟یوقتا اینکارو میکنن که مسئولیت از سر خودشون باز کنن.مادرش و میاره بعدا نگی تنها بودم کمگ نداشتم.تعارف و ترس و بزار کنار.خیلی راحت ،بدون ترس و ضعف ،با مادرشوهرت صحبت کن.بد حرف نزن ها ولی خودت و ضعیف نشون نده.حق توعه که با همسرت و بچت زندگی مستقل داشته باشی.

بهشون بگو دیگه برن کاریم ب اون اسگل شوهرت ندلشته باش

ببین بنظرم به شوهرت بگو منو آوردی خونه ام ممنون بچه ام به دنیا اومد مامان و مادربزرگتو بردار باهم برین خونه مادرت زندگی کنین من و بچه ام تنها خونه ام راحت تریم

من الان که1403هس خواندم تاپیک رو..خدا کنه رفته باشین سرخونه زندگیت همسرت هم باهات خوبه خوب هست..بچه تون هم درکنارتون باارامش زندگی میکنین

عزیزم دقیقا توی اخبار راجب همین سایتا صحبت شد و دقیقاااا گفتن این سایتا ب هیچ وجه قانونی نیس و هر کس طلا خرید و سرش کلاه رفت ب عهده خودشه ،،،