تا حالا دست محبت بر سرم نکشیده و اخلاقش با من خیلی خشک و رسمی هست و تا میتونه از کار هام ایراد میگیره یاد ندارم تاحالا تشویقم کرده باشع
ایرادهاش از کوچیک ترین چیزها تا به بالا
یعنی فکر میکنم نشسته تا ی خطایی کنم به روم بیاره
وقتی قدم پاشو میشنوم استرس سرتاسر وجودمو فرا میگیره
و همینم باعث شده بی اعتماد به نفس و استرسی باشم
ترسم از اینه شوهر کنم اونم مثل بابام باشع
احساس راحتی نداریم باهم از غریبه هم بدتره
کسی هست باباش بد باشه شوهرش خوب؟