بی رخت جانا
دلم غمگین مکن
بی رخت جانا
دلم غمگین مکنرخ مگردان
رخ مگردان، از من مسکین مکن
خود ز عشقت سینه ام خون کرده ای
از فراقت
از فراقت دیده ام خونین مکن
بر من مسکین ستم تا کی کنی
بر من مسکین ستم تا کی کنی
ستم تا کی کنی
خستگی و عجز من می بین مکن
خستگی و عجز من می بین مکنچند نالم از جفا و جور تو
چند نالم از جفا و جور تو
بس کن و بر من جفا چندین مکن
هر چه می خواهی بکن بر من رواست
هر چه می خواهی بکن بر من رواست
بی نصیبم
بی نصیبم زان لب شیرین مکنبا عراقی گر عتابی می کنی
با عراقی گر عتابی می کنی
از طریق مهر کن
از طریق مهر کن وز کین مکن