من عقیده مثل بعضیا انقدر شدید ندارم
ولی قبولشون دارم
سیزده سال پیش وقتی ده سالم بود قرار بود با فامیلای مامانم بریم مشهد و هممون توی یک اتاق باشیم
من مدت طولانی بعد از دستشویی کردن یک قطره ادرارم میریخت
روز قبل مشهد رفتیم سونوگرافی کلیه هامو نشون دکتر دادیم
دکتر گفت همین الان باید بستری بشه کلیه هاش خیلی تفاوت سایز پیدا کردن
مامانم گفت ما فردا میخواییم بریم مشهد خیلی دلش میخواد بره اجازه بده برم پیش دکتر دکترا برمیگردم دوباره
ما رفتیم اونجا توی قطار به مامانم گفتم:من روم نمیشه جلو اینهمه آدم هی لباسامو عوض کنم خجالت میکشم
مامانم گفت اشکال نداره تو دستشویی عوض کن
اما اون شب رفتیم حرم مامانم چند ساعت تموم گریه کرد و نزاشت متوجه بشم که بخاطر منه
من فردای اون روز خوب شدم
و وقتی برگشتم و دوباره سونوی جدید گرفتم و بردیم پیش دکتر
دکتر یه نگاه کرد به مامانم و گفت:
مشکلش چیه؟؟چیزیش نیست
مامانم سونوی قبلی رو نشون داد بعدش دکتر گفت اصلا امکان نداره همچین چیزی
و من خوب شدم...
ببخشید طولانی شد
برم اشکامو پاک کنم و بیام❤️