اونا خیلی اومدن خواستگاری
جواب نه دادیم کلا مامانم مخالف ازدواج فامیلی بود
بعد ماجرا گذشت من تنها پیش مادربزرگم بودم و خاله دیگم و پسر خالم رابطه نزدیکی داشتن و مثل دوست بودن
گوشی برام خریدن و صحبت میکردم با پسر خالم یه جورایی خوشم اومد ازش
وسط همین زنگ و پیام ها با خاله دیگم رفتن خواستگاری یکی دیگه و ازدواج کرد
الان من ازدواج کردم
داداش کوچیکش که هم سن منه هر روز میاد پیش داداش من و میگه دامادتون فلانه و ماشینش بدردنخور و ...همش بد میگه
و عروسی و عقد من خالم نیومدن
حس میکنم پسرخالم دلش پره صحبت هاشو داداش کوچیکش میاره
من واکنشی نشون ندم؟