مامانم خیلی اذیتم میکرد بعد منم خب حرف ناحق میزد جواب میدادم،وقتی عقد کردم ده برابر بدتر شد حسادت داشت عجییییب ،سر پمپ دعوا راه انداخت ک خاموشش نکردی میسوزه ک آخرم معلوم شد کار بابام بوده نه من
بعد هی من میگفتم من نبودم هی اون فحش میداد و منم جوابش دادم
بعد رفتم تو اتاق شنیدم بابام به مامانم گفت ببین آدم هست ک دختر افلیج و زمین گیرشون رو نگه میدارن و تا زنده ن درگیرند ،تو هم فک کن این همینجور یه!!!!!!