وقتی فهمیدم باردارم
دم در آزمایشگاه روی زمین گلی سجده کردم و از خداوند تشکر کردم
وقتی بغلش کردم روز دومی بود که بدنیا اومده بود
چون خودم تو ای سی یو بستری بودم و ندیده بودم بچمو
با درد بخیه بدون کمک از تخت اومدم پایین و ده بیست تا اتاق رد کردم رفتم آن ای سی یو
تو دستگاه دیدمش و حتی نتونستم بغلش کنم یا لمسش کنم
اجازه نداشتم
شیرمم نخورد
و وقتی بهم دادنش خیلی حس خوبی بود
انکار دردهام رفته بود
از شبی که بهم دادن تا الان خودم باهاش بیدار موندم