شوهرم با پدرشو وبردارش دعوا کرده بودن سر شراکتشون ...شوهرم پولشو میخولس جدا شه ازشون ....بعد اومدن تو حیاط خونمون دعوا وکتک کاری کردن من اصلا نه دعوایی داشتم باهاشون نه خرفی ...پدرش تو کوچه به پدرم ومن بدجور فحش داد خیلی بد اصلا گفتنی نیس یه بار اونجا دلم اتیش گرف چون من اصلا باهاشون یه بارم حرفم نشده بود که صبحشم رفتم برای همیشه دیگم ۶ساله مارو ندیدن تو شهر خودم خونه خریدیم....وبعد اونم همون روز دختر کوجیکشون که حامله هم بود با عشقش ازدواج کرده بود بعد ۸سال تو حیاط بغلی که جاری از خدا بیخبر بود شنیدم بلند میگف جیگرش بسوزه ....منم گریم گرف تو غربت چیا تجربه کردم من ...تو دلم گفتم باشه خدا خودش قصاوت کنه جیگرخودتو بوسیله ی همون عشقت شوهرت بسوزنه اگه حق بامنه.....بدجور دلم شکست وسوختم....بعد ۴سال از این ماجرا شوهرش بهش خیانت کرد طلاق گرف با دخترش الان تو خونه ی پدرشه که به من فحش ناموسی دادهم جواب دخوره داد خدا هم مدر رو اینه دق شده براشون هی مرتیکه شوهرش میاد دم خوتشون دعوا وفحش که بچمو بدین وهزارتا چیزای دیگه....خدا جای خق نشسته بدجور تاوان گرف ازشون .....وهمچنین از داداش شوهرمم همینطور
شنیدی میگن حرف را بنداز وسط صاحبش خودش برمیداره مصداق شماس ، تو ذهنت ملکه شده که این بده ک ما پیش مادرشوهرمیم و ملکه ذهنته ک همسرت بی دست و پاس وگرنه هرکی هرچی میگفت برات مهم نبود چون تو دیدگاه تو همسرت زرنگ نیس فکر میکنی عالم و ادم دارن بهت طعنه میزنن، فکر میکنی همه دارن پز خونشون را میدن ....
منم ی دوستی دارم دوتاییمون نازایی داریم(عروس عموی همسرمه) هربار باهم تو مراسمی هستیم فرداش زنگ میزنه و با گریه میگه دیدی چی گفتن ، دیدی چطور طعنه زدن به نازاها، دیدی چطور بچشون را بغل کردن و فلان ...میدونی مشکلش چیه چون تو خودش ضعف میبینه فکرمیکنه با همه فرق داره درحالی ک من اینطور نیستم ، اگه کسی اسم بچش یا حرفی از بچش زده فقط حرف عادی بوده ...
دیدگاهت را عوض کن باورکن زندگیت قشنگ تر میشه .
ازخدا میخوام تنتون سلامت و یه خونه دلباز و عالین صیبتون بشه.
این که حرف بدی نیست
من بارها و بارها چنان دلمو شکستن و آتیش زدن که بعد دو سال لحظه ای سرد نشدم الاهی بزودی تاوان بدن همشون اگه عدالتی وجود داشته باشه
