خلاصه بگم ماشین من دست برادرشوهرمه و چند روزه ب شوهرم میگم لازم دارم برا خریدای خونه یا هرجا ک بخام برم پیاده ام،پشت گوش میندازه، امشب ب شوهرم زنگ زدم ماشینی برام بفرسته برم خرید ،ولی جواب نداد،مجبورشدم ب برادرشوهرم زنگ زدم بگم میخام تامغازه برم خرید میاین؟گفت تا لباس بپوشی اومدم،نیم ساعت گذشت ومن همچنان با گلاهو کاپشن نشسته منتظر بودم،بعد گفتم نکنه فراموش کرده چون ۵دیقه راه تابیاد،زنگ زدم ج نداد،دوباره زنگ زدم بعددو دقیقه شوهرم گوشیو ج داد گفتم نکنه فراموش کردین من لباس پوشیدم یهو دیدم شوهرم ازپشت گوشی میگه نخیر لازم نکرده ماشینو لازم داریم،منم گفتم خب حداقل ی زنگ بزنین آدم لباس پوشیده منتظر نمونه، من مسخرتون نیستم خرجش ی زنگ بود فقط،شوهرم قط کرد،دوباره زنگ زدم گفتم یعنی نمیاین؟الان مغازه ها میبنده دیگه،ما هیچی توخونه نداریم،ن برنج نه گوشت ن روغن،دیدم میگه صبرکن و قط کرد،ب برادر شوهرم زنگ زدم دیدم با دعوا و غرغر جواب میده و با تن صدای بالا گفت میییییاااااارم دیگه صبرررررر کککککککن و قط کرد،منم لیست خریدو ب شوهرم دادم گفتم خودت بخر بمن چه،ب داداشتم بگو نیاد ،دوباره ب داداشش زنگ زدم ک نیاد الکی ،گوشی رو ج داد گفتم لیستو فرستادم ب خودشوهرم نیاین،هنو حرفامو نمیدونم گوش داد یا ن شروع کرد ب دعوا و سروصدا ک مییییاااااام داااارم مییییاااام و بلند دعوامیکردو داااااااد،
و قط کرد.ماشینو اومد گذاشت دم در رفت،منم نرفتم خرید گفتم ب شوهرم من خرید نمیکنم خودت برو،
بعد برادرش رفته ب شوهرم ب دروغ گفته زنت انگار من نوکرشم، بامن دعوا داره،فحش داده بهم ،و شوهرمو بجون من انداخت، و شوهرمم زنگ زده مامانم بهش گفته ک دخترتون احترام خانواده منو نگه نمیداره