2777
2789
عنوان

متنفرم از خوذم از زندگیم

| مشاهده متن کامل بحث + 3315 بازدید | 159 پست

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خلاصه مامانم هم دیابت داره هم فشارخون بالا

چند شب هم بود که موقع خواب پسرم ناجور بدقلقی و شلوغ میکرد و مامانم هم هی ای واااای سرم ترکید کاش جایی بود چمدونمو میبستم از دست شماها میرفتم و....در حدیکه علیرغم میلم مجبور میشدم پسرمو بزنم تا گریه کنه و بخوابه

چقدر بگم زمان درستش میکنه ولی برعکس،داره بدتر میشه؟

تا اینکه دیروز که ناجور حالم بد بود و سزماخورده بودم ظرفا رو نشستم نتونستم ریخت و پاش خونه رو جمع کنم از ساعت 9 خوابیدم

هی صدای غرزدنای مامانم میومد منم اونقدر بیحال بودم که خوابم گرفت

صبح هم رفتم دکتر و گفت که آنفولانزا و استراحت

برگشتم خونه خوابیدم تا 6

6 پاشدم دیدم دخترم نه مشق نوشته نه برای امتحان فردا خونده

دوسه بار سرش داد زدم

مامانم شروع کرد وای خدایا چه غلطی کردم دختر زاییدم

کاش میمردم و تو رو نمی زاییدم

40 سال خونه شوهر بودم یبار قهر نکردم برم خونه بابام

گفتم فک کن از شهر دیگه مسافر اومدم خونه ت

برگشته میگه نه اون لیاقت عمته که دخترش از شهر دیگه بیاد نذاره مادرش دست به سیاه و سفید بزنه

گفتم بودن ما برای تو چه فرقی کرده آخه میگه چه من بمیرم چه بابات ذره ای برات مهم نیس

اینو مطمئنم

فقط به فکر خودتی

خودخواهی

چقدر بگم زمان درستش میکنه ولی برعکس،داره بدتر میشه؟

من هرروز باید برای پنج نفر غذا درست کنم درحالیکه قبلا برای 2 نفر غذا درست میکردمگفتم دردت مرغ و گوشته میرم از خونم برمیدارم میام

گفت نه اونا رو بابات میگیره به من ربطی نداره

من دردم اینه خونه من این وضعی نمیشد ببین چه شکلی کردینش

اصلا جمع میکنم میرم خونه داییت و....

چقدر بگم زمان درستش میکنه ولی برعکس،داره بدتر میشه؟

یعنی انگار به من کبریت زدن

بابام خونه نبود و رفته بود مغازه

با گریه همه وسایلامو جمع کردم

به دخترم گفتم زنگ بزن به بابات بگو دلم تنگ شده بیا بریم خونمون

اونم گفت خونه نیستم یا پیاده بیایین یا با حاجی باباتون

حالا مامانمم از اونور اون همه حرف بارم کرده بهن خاک بر سرت بشین سرجات میبینی که دنبالت نمیاد

چقدر بگم زمان درستش میکنه ولی برعکس،داره بدتر میشه؟

بخدا دارم با گریه مینویسم

دلم به حال بی کسی خودم سوخت

خیلی سوخت.

خودم زنگ زدم شوهرم گفتم نمیای دنبالمون؟

گفت نمیدونم فکراتو کردی؟میخای ادامه بدی باید تحت فرمان من باشیا

حالا شوهرم مثلا تحصیلکرده مهندس

من خودم فوق لیسانس که همین شوهر سمی اجازه نداد برم سرکار یا ادامه تحصیل بدم

گفتم بیا بعدا حرف میزنیم

گفت تازه رسیدم خونه مامانم بمونین آخر شب میام

چقدر بگم زمان درستش میکنه ولی برعکس،داره بدتر میشه؟

آخر شب وسایلمو بردم پشت در و شوهرم اومد و چه قیافه ای هم برای من گرفته بود که پیروز میدان این شده که دختر مردم رو کلی فحش بارون کرده،کتک زده،تهشم گفتن بیا ببرش

با چشمای خودم دیدم که بابام ایما و اشاره میکرد به مامانم که نذار بره

مامانم شونه هاشو انداخت بالا که یعنی به من چه بذار بره

چقدر بگم زمان درستش میکنه ولی برعکس،داره بدتر میشه؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز