من
خیلی خوشبختم
اصلا قابل وصف نیست
ده سال سختی کشیدم
و یکساله که شده مرد به تمام معنا
ده سال بقول بازاری ها خاک خوری کردم
به این رسیدم گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
هر ویژگی بدی که بگی همسرم داشت
هر چی بدترین شاید باور نکنی
وحشتناک
اما بالاخره از همه چی دست کشید و شد گوش به فرمان
یه جورایی خجالتم میکشه و سعی در جبران داره
بهت بگم دو بار زندگیم و وسایلش رفت از نو خریدم باور نمی کنی
خیانت «ها»؟؟
دلیل انتخابت؟ دلیل موندنت؟
از وقتی از خانواده شوهرم دور شدیم رفتیم شهر دیگه
خوشبخت شدیم با همسرم چون کسی نیست مارو بهم بریزه
من راضیم خداروشکر البته اوایل ازدواجمون خیلی اذیت شدم اما الان الان خوبه
منم مث تو دقیقا زندگیمون یکیه...
از شرایط زندگیم و مشکلات اقتصادی و اینا ناراضی هستم اما از شوهرم راضیم...مومن و زحمت کش و مهربونه....ولی روزگار بهمون سخت گرفته دیگه
من که دلم از دستش خونه،همش روی مخمه
توی زندگی مشکلات هس حالا هر کس یجور چ متاهل چ مجرد
بنظرم خیلی مهمه چجور ب زندگی نگاه کنی و چقدر مشکل رو برای خودت بزرگ کنی بعضیا رو واقعا حسرت میخوره آدم نه به اینکه مشکل ندارن بلکه ب نوع نگاه قشنگشون ب اینکه کوچکترین چیز مثبت رو چقدر بزرگ میبینن و نسبت ب مشکلات خوش بینن یه نمونه اش عمه ام آرامش از وجودش میریزه وسط مشکلات خیلی هم مدیریت داره واقعا کسی یا چیزی ب این زودی نمیتونه بهم بریزتش ازون طرف زن عموم وسط بهشت به نسبت زندگی اون پر از اضطراب و استرسه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز