تو نینی سایت تایتل ها همه در حد تج.اوز و آدم کشی و تگزاسه بعد محتوای تایپیک ها :در حد درس های کلاس اول دبستان 🤣
جسمی در اینجا، قلبی در آنجا و خیالی بسیار دور.../ ✓کتاب بخون✓بازی های فوتبال اروپا رو ببین ✓فیلم جنایی ببین ✓برو سینما و شهربازی و عشق و حال ✓اخر شب هم با آهنگ بخواب 👈ولی احساست و به بقیه نسبت نده 😉عشق یعنی نگاه فلسفی داستایوفسکی به دنیا /جامهای قهرمانی بارسا و یووه /فیلم های نولان و کامرون /وقتی سوار اسکیت یو شدی و جیغ میزنی/وقتی ذغال دستته و تابلو میکشی /حس خوب آهنگ های ادل و در آخر هم وقتی سوار تاب اسکای شدی و خورشید داره غروب میکنه 🌞💫🪐 ❌درخواست دوستی پذیرفته نمیشود حتی شما دوست عزیز ❗ when we were young.....
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
اینقدر حالم بده تایپک زدم دیدم هیچی ننوشتم برای ی مادر هیچی سخت تر از این نیست که بچش مسخره کنن تحقیر کنن اصلا دیگه سال دیگه نمیزارمش مدرسه من فقط،میخواستم پسرم با سواد باشه،اگه مدرسه آنلاین پیدا کنم ثبت نامش میکنم
اینقدر حالم بده تایپک زدم دیدم هیچی ننوشتم برای ی مادر هیچی سخت تر از این نیست که بچش مسخره کنن تحقی ...
عزیزم شاید فکر کنی بخاطر بیماری گل پسرتو مسخره کردن ولی کسی که شعور نداره همه رو مسخره میکنه
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا